روخوس میش، نود و دو ساله در اتاق نشیمن خود در برلین تعدادی از عکس های قدیمی خود را به من نشان می دهد. تصاویر خصوصی که...
 

به گزارش پارسین، روخوس میش، نود و دو ساله در اتاق نشیمن خود در برلین تعدادی از عکس های قدیمی خود را به من نشان می دهد. تصاویر خصوصی که بیش از شصت سال پیش گرفته شده اند.

در برخی تصاویر آقای میش با لباس اس. اس در منزل آدولف هیتلر در آلپ دیده می شود، تصاویری از هیتلر در حالی که به خرگوش ها زل زده و عکس هایی از اوا بروان، معشوقه هیتلر که بعدها همسر او شد.
روخوس میش، افسر اس اس آلمان به مدت پنج سال جزء حلقه درونی آدولف هیتلر به شمار می رفت. او محافظ، قاصد و تلفنچی پیشوا به شمار می رفت.
او با یاد آوری خاطرات خود می گوید: "اولین ملاقات من با هیتلر اندکی عجیب و غریب بود." دوازده روز بود که کار خودم را شروع کرده بودم که سر آجودان هیتلر از من سئوال هایی در باره مادر بزرگم و دوران کودکی کرد."
"او سپس از جایش بلند شد و من هم به عنوان یک سرباز مطیع رفتم و در را برایش باز کردم اما هیتلر پشت در بود. ناگهان سردم شد و بعد هم داغ شدم. در هنگام ایستادن در برابر هیتلر، همه نوع احساسی را تجربه کردم."
او در ادامه می گوید: "ما همه محافظ هیتلر بودیم. وقتی هیتلر سفر می کرد، چهار یا شش نفر از ما با خودروی دیگری او را همراهی می کردیم. وقتی به آپارتمان هیتلر در محل کار او می رفتیم، وظایف دیگری هم داشتیم. دو نفر از ما همیشه به عنوان تلفنچی عمل می کردیم. با رئیسی مثل هیتلر، همیشه تماس های تلفنی زیادی برقرار می شد."


آخرین بازمانده

با پیشرفت نیروهای متفقین در جنگ و آلمان نازی که در آستانه شکست قرار داشت، هیتلر به پناهنگاه خود در برلین عقب نشینی کرد. روخوس میش، تلفنچی این پناهگاه بود.
"من در یک اتاق کوچک با یک تلفن کار می کردم و اتاق در صورت حمله هوایی، تنها ظرفیت یک نفر دیگر را داشت. پناهگاه ما چندان بزرگ نبود و شامل چندین اتاق کوچک بود که تنها ده تا دوازده متر مربع مساحت داشت."
روخوس میش، آخرین بازمانده پناهگاه هیتلر است. او شاهد نهایی ماجرایی است که سی آوریل 1945 اتفاق افتاد. روزی که هیتلر و اوا براون خودکشی کردند.
"ناگهان شندیم که یک نفر، یکی از همراهان هیتلر را صدا زد و گفت "به نظر، آن اتفاق افتاد."
"آنها صدای تیراندازی شنیده بودند اما من نه. مارتین بورمن، منشی خصوصی هیتلر به همه دستور داد تا آرام بگیرند. همه شروع به زمزمه کردند. من داشتم با تلفن صحبت می کردم و به عمد بلندتر حرف زدم چون می خواستم صدایی بشنوم. دوست نداشتم احساس کنم ما در پناهنگاه مرگ بودیم."

تلفات
مارتین بورمن دستور داد تا در اتاق هیتلر باز شود. "من هیتلر را دیدم که سرش بر روی میز قرار داشت. اوا براون روی مبل دراز کشیده بود و سرش به طرف هیتلر بود. زانوانش به طرف سینه جمع شده بود. او لباس آبی تیره رنگی با چین های سفید به تن داشت. هرگز آن صحنه را فراموش نمی کنم."
"دیدم که آنها هیتلر را پوشاندند و وقتی از کنار من رد شدند، پاهای او از پارچه بیرون زده بود. فردی سر من فریاد زد "عجله کن، آنها دارند رئیس را می سوزانند." تصمیم گرفتم نروم چون یکی از مسئولان گشتاپو را آنجا دیدم و این فرد نمی بایست در آنجا می بود و برای همین به همکارم گفتم شاید ما را به خاطر این که آخرین شاهد ماجرا هستیم، بکشند."
روز بعد ماجرا ادامه پیدا کرد. شش فرزند جوزف گوبلز، رهبر جدید آلمان در پناهگاه به قتل رسیدند. این ماگدا، مادرشان بود که آنها را کشت.
بلافاصله پس از مرگ هیتلر، همسر گوبلز با فرزندان خود به پناهگاه آمد. "او در حال آماده شدن برای کشتن بچه های خود بود. او نمی توانست چنین کاری را آن بالا انجام دهد و برای همین به پناهگاه آمد. چون آنجا مانع از کار او می شدند. او با هدف کشتن فرزندان خود به پناهگاه هیتلر آمد."
"فرزندان گوبلز کنار من بودند و همه ما می دانستیم که قرار است چه اتفاقی بیفتد. آشکار بود.دکتر استامپفگر، دکتر هیتلر را دیدم که به شش بچه گوبلز چیزی برای نوشیدن داد. یک نوشیدنی شیرین. دکتر هیتلر کمک کرد تا آنها را بکشند. یک یا دو ساعت بعد، خانم گوبلز در حالی که گریه می کرد از اتاق خارج شد و شروع به ورق بازی کرد."

جنایات

آقای میش تنها چند ساعت پیش از آنکه ارتش سرخ شوروی پناهگاه هیتلر را به تصرف خود در آورد از آنجا گریخت. او خیلی زود دستگیر شد و نه سال را در اردوگاه های کار اجباری شوروی به سر برد. تصرف پناهگاه پیشوا، سمبل پیروزی متفقین در جنگ جهانی دوم بود.
دو ماه پس از پایان جنگ، وینستون چرچیل، نخست وزیر وقت بریتانیا از آنجا دیدار کرد. عکاسان از او در بیرون پناهگاه، در حالی که بر روی صندلی نشسته بود، عکس گرفتند. چند سال بعد این پناهگاه را برای اینکه تبدیل به زیارتگاهی برای نازی ها نشود، منفجر کردند.
در پایان این مصاحبه، از روخوس میش پرسیدم که آیا از کارهایی که هیتلر در اروپا کرده بود با خبر بود. آیا در باره هولوکاست می دانست؟
"من از بازداشتگاه داخائو و اردوگاه های مرگ باخبر بودم اما از حجم آنچه اتفاق افتاده بود خبری نداشتم. این جزئی از بحث های ما نبود. دادگاه نورنبرگ به جنایاتی که آلمان ها مرتکب شده بودند، رسیدگی کرد اما باید بدانید که هیچ جنگی در تاریخ وجود ندارد که بدون ارتکاب جنایات باشد و در آینده نیز چنین نخواهد بود."
 
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: parsine.com