22ساله بود كه وطنش نروژ را ترك گفت و به آمریكای شمالی رفت. «كنوت هامسون» جوان حرفه اصلیاش را از همان دوران، نویسندگی قرار داد و كتابهایش را بتدریج منتشر كرد. البته آدم خوشبختی بود و با انتشار اولین رمانش، «گرسنه» برای خودش شهرتی عالمگیر كسب كرد تا باقی عمرش را با خیال راحت و بدون نگرانی آنچنانی از موفقیت یا عدمموفقیت به نوشتن ایدهها و داستانهای تازهاش بگذراند.
او دیگر به اندازه كافی مشهور بود و كتابخوانها در ویترین كتابفروشیها به دنبال اسمی از او روی جلد كتابی میگشتند یا با به یاد داشتن اسمش در پس زمینه ذهنشان كتابها را از قفسههای كتابفروشی بیرون میكشیدند و نگاه میكردند. رمان «گرسنه» را كه هامسون در سال 1890 نوشته، آن را یك رمان روانكاوانه میدانند. حتی بعضی منتقدان میگویند فرانتس كافكا در نوشتن داستان كوتاه «هنرمند گرسنه» از رمان او تاثیر گرفته است.
منتقدان هم به اندازه خوانندههای جوان رمان «گرسنه» او را دوست داشتند. البته همیشه منتقدان مخالفی هم وجود دارند. با این حال «گرسنه» راه خودش را در ادبیات باز كرد و به قرن 21 رسید. منتقدانی هم در آن زمان بودند كه با عباراتی مانند «داستان گرسنگی، شروع ادبیات مدرن قرن بیستم و شروع رمان روان شناختی است» حسابی روح و روان آقای نویسنده را غرق شادی كردند.
هامسون خودش درباره این رمان گفته است: «من سعی نكردم یك رمان بنویسم، فقط خواستم یك كتاب بنویسم؛ بدون ازدواجها، سفرها و خوشیهای طبقه متوسط. كتابی درباره نوسانهای دلنشین یك روح انسانی و رازهایش در یك بدن گرسنه.»
این بدن گرسنه متعلق به مردی است كه ما شاهد پرسه زدنهایش در كوچه و خیابانهای شهر «اسلو» هستیم. مردی كه با كمترین غذا سیر میشود و تازه خیلی هم لازم نیست اسمش غذا باشد. فقط چیزی برای خوردن و سیر شدن كافیست. او میگردد جایی برای خواب شبانهاش پیدا كند و مینویسد. این تمام كاریست كه گرسنه میكند. او نگاهش را به هیچ افق دوردستی نمیدوزد، البته حرفهای بامزهای با خودش میزند. تك گوییها با طنزی ساده و خواندنی، آنقدر كه تا قبل از آن هیچ وقت چیزی شبیه آن در ادبیات وجود نداشته، حداقل به این اندازه از پختگی. به این ترتیب «گرسنه» عنوان اولین نمونه جدی «جریان سیال ذهن» را مال خودش كرد و به رسم تاریخ، هامسون هم به عنوان «پدر جریان سیال ذهن» مشهور شد. او البته جایزه نوبل ادبیاتش را در سال 1920 و بیشتر به خاطر رمان حماسی «میوههای زمین» گرفت. هامسون با این پول برای خودش مزرعهای خرید و با همسرش به زندگی و كار در این مزرعه مشغول شد تا اینكه سرانجام سال 1952 در 93 سالگی بدون آن كه در زندگیاش آنقدرها گرسنگی كشیده باشد، زندگی را بدرود گفت.
گردآوری:گروه فرهنگ وهنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: jamejamonline.ir