اگاممنون بر آن شدتا دخترش ایفی ژنی را جهت رضای خدایان قربانی كند اما الهه یی موسوم به آرتیمس دختر را ربود و به جای آن گوزنی ماده نهاد...
 
ادبیات یونان باستان را تنهابا آثارحماسی هومر، شاعرنابینایی كه در قرن هفتم و هشتم پیش ازمیلاد می‌زیسته بررسی می‌كنند؛ هر چند كه یونان آن روز دارای ادبیات منظوم، سروده های مذهبی توأم با موسیقی،بدیهه سرایی،شعر غنایی و مراثی نیز بوده است.
هومر در عین اینكه نابینا بود توانست سپیده دم تاریخ حیات یونان را در دو اثر ماندگار خود به نامهای
«ایلیاد» و «ادیسه» چنان ترسیم كند كه تا به امروز تازه و شاداب بماند.
داستان ایلیاد به دوران شگفتی «می‌سن» و برتری آن دوران مربوط میشود و موضوع آن لشكر كشی «آگاممنون»پادشاه مقتدر«می‌سن» به «تروا» است. اودیسه نیز رمان صلح و بازگشت قهرمانان را از جنگ تروا نشان می‌دهد.
ایلیاد
دومین حماسه كهن جهان- پس از حماسه سومری گیل گمش_ ایلیاد و ادیسه هومراست كه قدمت آنها حدود هشتصد سال پیش از میلاد می‌رسد. ایلیاد بر24 بخش(سرود) است و موضوع جنگ مردم یونان با تروا (شهری بوده در آسیای صغیر یا تركیه امروز) است كه ده سال طول كشید.
پادشاه تروا موسوم به پریام پنجاه پسر داشت كه در بین آنها هكتور به دلیری و پاریس به زیبایی معروف بودند. چون پیشگویان گفته بودند كه وجود پاریس برای پدر بد شگون خواهد بود،به دستور پدر، او را در كوهستانی رها كردند. پاریس بزرگ شد و به كار چوپانی پرداخت. روزی سه الهه بر او نمایان شدند و از او خوا ستند كه بگوید كه كدام یك از آنان زیباترند.پاریس یكی از آنها، یعنی آفرودیت را زیبا تر دانست؛ از این رو دو الهه دیگر از او و مردم تروا دست برداشتند. سرانجام گذار پاریس به اسپارت افتاد و در آنجا هلن، زن زیبای منلاس پادشاه اسپارت را در غیاب او دزدید و به تروا گریخت. آگاممنون برادر منلاس تصمیم گرفت با كمك بزرگان دیگر، هلن را باز گردانند. كشتی ها و مردان بسیاری تحت فرماندهی بزرگانی چون اولیس و آشیل به جانب تروا روانه شدند.در این میان حوادثی اتفاق می‌افتد.مثلا پیشگویان گفته بودند
كه گشایش شهر تروا به دست آشیل خواهد بوداما او پس از پیروزی در كنار دیوار خواهد مرد. از این رو تتیس مادر آشیل كه از ایزد بانوان است او را در جامه ی زنان از میدان خارج می‌كند اما اولیس او را دوباره به صحنه می‌كشاند. همچنین طوفان سختی رخ داد كه پیشگویان عقیده داشتند كه خدایان خشمگین اند. اگاممنون بر آن شدتا دخترش ایفی ژنی را جهت رضای خدایان قربانی كند اما الهه یی موسوم به آرتیمس دختر را ربود و به جای آن گوزنی ماده نهاد.
سرانجام یونانیان برای جنگ از كشتی پیاده شدند .مردم تروا به كمك همسایگان تروابه رهبری هكتوربا یونانیان به جنگ پرداختند.محاصره شهر تروا ده سال طول كشید. برخی از خدایان از جمله زئوس خدای خدایان و آفُردیت طرفدار مردم تروا وهرا وآتنه (آن دو الهه یی كه همراه آفردیت برای داوری به نزد پاریس رفته بودند) طرفدارمردم یونان بودند.
در دهمین سال جنگ آگا ممنون سردار یونان در یكی از حمله ها دختر كاهن معبد آپولون را به غنیمت می‌گیرد.آیولون نیز بلایی بر سپاه یونانیان نازل می‌كند. آگا ممنون به اصرار سران سپاه خاصه آشیل دخترك را پس می‌دهد اما در عوض دستور می‌دهد كه آشیل هم بریزییس را كه در یكی از حملات به غنیمت گرفته و سخت عاشق او شده بود پس دهد. آشیل عصبانی می‌شود واز جنگ كناره گیری می‌كند و قلبا دوست دارد كه یونانیان كست بخورند. با كنار رفتن آشیل هكتور یونانیان را شكست می‌دهد پاتروكل یكی از خدازادگان كه دوست صمیمی‌آشیل است طاقت نمی‌آورد و سلاح آشیل را گرفته به جنگ می‌رود اما هكتوراو را می‌كشد. آشیل خشمگین می‌شود (زئوس هم ازاین قضیه خشمگین است)و زرهی را كه خدایان برای او ساخته بودند بر تن می‌كند و به لشكر تروا حمله می‌برد و بسیاری ازجمله هكتور را می‌كشد. جنازه ی هكتور را به ارابه بسته و به دنبال خود به گرداگرد باروهای تروا می‌گرداند. پاریس تیری به پاشنه ی پای آشیل رو یین تن می‌زند و او را می‌كشد (فقط پاشنه ی آشیل رویینه نیست). پس از جنگی سخت یونانیان جنازه ی آشیل را پس می‌گیرند .
مادرش تتیس او را دفن می‌كند و جوشنش را به اولیس می‌بخشد. آژاكس یكی از پهلوانان یونانی چنان از این عمل خشمناك می‌شود كه بر گله ای از گوسفندان – به خیال این كه سران یونانیان هستند –حمله می‌برد و چون حقیقت را در می‌یابد. چنان خشمگین می‌شود كه خود را با شمشیر می‌كشد.
در تروا بتی بود موسوم به پالادیوم كه زئوس به مردم شهر تروا اهدا كرده بود. معروف بود كه تا آن بت در شهر است تروا تسخیر نشدنی است . اولیس به لباس گدایان وارد شهر می‌شود و بت را می‌دزدد. در این ضمن آتنه از الهگان مخالف با مردم تروا به یونانیان می‌آموزد كه اسب چوبین بزرگی بسازند و پهلوانانی چون اولیس و منلاس در داخل آن پنهان شوند .یونانیان چنین میكنند و سپس خیمه های خود را آتش زده سوار كشتی می‌شوند.اهالی تراوا فریب می‌خورند و گمان می‌كنند كه یونانیان به كلی رفته اند.بر آنند تا اسب چوبین به جا مانده را به شهر بردند.لاكوئون از دلاوران تروا كه متوجه خدعه ی یونانیان شده است می‌خواهد اطرافیان را آگاه كند،اما دو اژدها كه آفریده ی خدایان دشمن تراوا هستند از دریا بر آمده و اوو دو پسرش را خفه می‌كنند.مردم اسب چوبین را به داخل شهر می‌برند. شب بعد كه جشن پیروزی گرفته و مست كرده اند،پهلوانان یونانی از شكم اسب بیرون می‌آیند و دروازه شهر را می‌گشایند.یونانیان كه در پشت جزیره پنهان اند وارد شهر می‌شوند. مردان تراوا را می‌كشند و زنان را بین خود تقسیم میكنند.سرانجام منلاس به هلن دست می‌یابد. او را به اسپارت می‌برند و از آن پس او را الهه یی می‌پندارند.
اودیسه
اودیسه نیز اثر هومروشامل24 سروده است. به عقیده یونانیان خدایان طرفدار تراوا، در راه بازگشت پهلوانان یونانی موانعی ایجاد كردند و در این باره دا ستان هایی بر سر زبان ها بود. اودیسه ماجراهای اودوسیوس (اولیس) در راه بازگشت ار جنگهای تراوا به سرزمین مادریش ایتاكا(انطاكیه)است.
طوفان، كشتی های اولیس را به سرزمین های دوری برد.در آن سرزمین میوه ای (كنار) بود كه هر كس از آن می‌خورد خا طرات گذشته را فراموش می‌كرد. بسیاری از یاران اولیس از آن خوردند و زادگاه خود را فراموش كردند. اولیس به زور آنان را سوار كشتی كرد و بست. سپس به جزیره غولان یك چشم، كه چشمی‌در وسط پیشانی داشتند، رسیدند. اولیس با یاران خود در آنجا فرود آمد و به غار یكی از غولان رفت. غول دو نفر از یاران او را خورد و در غار را بست. صبح زود دو نفر آنان را بلعید و از غار خارج شد. شب چون بازگشت، اولیس به او شراب داد. غول مست شد و به خواب رفت. اولیس با میخی داغ اورا كور كرد.غول بر در غار نشست تا مانع خروج آنان شود. اولیس و همراهان، خود را در پشت شكم گوسفندان پنهان ساختند و از غار بیرون آمدند. سپس به جزیره خدای بادها رسیدند. ایول خدای بادها به اولیس مشكی داد كه در آن بادهای سخت بودو سفارش كرد كه در مشك را نگشاید. یاران اولیس به طمع گنج، سر آن را گشودند، طوفان مهیب كشتی ها را به جزیره دیگر افكندكه جایگاه غولان آدمی‌خوار بود. غولان كشتی ها را سنگ باران كردند. جز كشتی اولیس بقیه از بین رفتند. اولیس با كشتی خود به جزیره دیگررفت كه محل زنی جادوگر بود.
زن جادوگر به یاران اولیس شراب افسون شده داد و همه به شكل خوك در آمدند. اولیس به كمك گیاهی جادویی كه هرمس به او آموخته بود سحر را باطل كرد و جادوگر را مجبور كرد كه یارانش را به شكل آدمی‌باز گرداند.سپس ار آنجا به جایگاه مردگان رفت تا تیرزیاس غیب گو را ملاقات كند.سپس به سرزمین سیرون ها رفت كه در آنجا پریانی در سبزه زارهای اطراف كرانه آواز می‌خواندند و رهگذران را به جانب خود می‌كشید ند. اولیس گوش یاران را با موم اندود و آنان را به دكل كشتی بست. سپس از صخره ای كه دو طرف آن تحت سِطره دو دیو بود گذشت. یكی از دیوان آب دریا را فرومی‌برد و با آوایی ترس ناك بازپس می‌داد. دیو دیگر دوازده دست و شش گردن داشت كه بر هر گردن سری بزرگ با دهانی فراخ بود و در هر دهان سه ردیف دندان قرار داشت. سپس به جزیره ای رسیدند كه رمه گاوان خورشید در آن می‌چرید. یاران اولیس گاوان را كشتند. خورشید خشمگین شد و طوفان را واداشت تا كشتی آنان را غرق كند. اولیس خود را نجات داد و به جزیره ی یكی از الهگان رسید. الهه ای عاشق اولیس شد و به او گفت كه اگر آنجا بماند به او عمر جاویدان می‌دهد. اولیس موافقت نكرد و الهه او را هفت سال در غار نگه داشت و سرانجام به دستور زئوس آزاد كرد.اولیس سوار بر تخته پاره ای دوباره راه دریا را پیش گرفت. اما بادها تخته او را نابود كردند و او شنا كنان خود را به جزیره ای رساند. پادشاه آنجا اولیس را گرامی‌داشت و به او كشتی داد تا به زادگاه خود ایتاكا(انطاكیه) باز گردد.
بیست سال از سفر اولیس گذشته بود. پدرش پیر شده و از شهر رفته بود و مادرش در فراق فرزند خود را به دار آویخته بود. پسرش تلماك اكنون جوانی برومند شده بود. زن پاكدامنش پنه لوپ در فراق شوهردر را بر خود بسته و از همه گسسته بود. امیران شهر كاخ او را متصرف شده و دارایی او را برده بودند واز پنه لوپ می‌خواستند تا از میانه ی آنان یكی را به شوهری برگزیند. پنه لوپ جر أت مخالفت نداشت اما از آنان اجازه خواسته بود تا كفنی را كه در حال بافتن بود به اتمام رساند. روز می‌بافت و شب می‌شكافت.
اولیس در جامه ی گدایان وارد شهر شد. هیچ كس او را نشناخت جز سگش، كه از فرط شادی جان داد. پنه لوپ اعلام كرده بود كه هر كس كه بتواند كمان اولیس را زه كند و تیر را از سوراخ انگشتر بگذراند می‌تواند همسر او شود. اما هیچ كس از عهده بر نیامد. اولیس كه در جامه ی گدایان بود به آسانی كمان را زه كرد و تیر را از انگشتری گذراند. سپس به آستانه ی در ایستاد و به كمك پسرش دشمنان را كشت و حقیقت حال خود را بر همسرش آشكار ساخت.
 
 
داستان های ازوپ
از دومین نویسنده ی پر توان دیگر یونان«ازوپ» داستان های كوتاهی كه از زبان حیوانات بیان شده به جا مانده است. مردم یونان این نویسنده را همانند لقمان حكیم میداند. داستان های كوتاه ازوپ كه مسایل اخلاقی و اجتماعی را مطرح می‌سازد، به صورت ضرب المثل بین مردم رواج داشته است.
 
ویرژیل
پویلیوس ویرژیلیوس مارو، حماسه سرای بزرگ روم در سال 70 قبل از میلاد در آند دیده به جهان گشود. ویرژیل از خانواده ی متوسطی بود اما به شایستگی پرورش یافت. او تا 16 سالگی به آموختن پرداخت. در25 سالگی جامه ی ویژه ی شهروندان رومی‌را كه نشانه بالندگی و اندیشمندی بود به تن كرد.
ویرژیل در سال 39 ق.م. «پوكولیكا» را سرود. در همین زمان با «هوراس» نویسنده نامدار رومی‌آشنا شد و به دربار آگوست راه یافت.ویرژیل در سال 29 ق.م. به فكر سرودن «انه یید» افتاد كه سرودن آن ده سال طول كشید. او در سال 19ق.م. چشم از جهان فرو بست.
انه یید
سر گذشت «انه» یا «انه یید» را پس از گیل گمش سومری و ایلیاد و اودیسه یونانی، سومین داستان حماسی جهان دانسته اند.
این داستان دنباله ی داستان ایلیاد است. ویرژیل داستان خود را از همان جایی كه هومر با ویرانی و آتش زدن «تروا» به پایان می‌رساند آغاز كرده است.
در آن هنگام كه تروا در آتش می‌سوخت ، انه پدرش آنشیز را بر دوش نهاد و از مرگ نجات داد؛ اما چون در همان زمان بانویش«كریوز»را از دست داد كوشید با گرد آوردن جنگاوران پراكنده،ناكام ونافرجام،با یونانیان بجنگد.پس بر كشتی نشست؛ اما دستخوش كینه ودشمنی«ژونون»و آزمون های دشوار ورنج های فراوان قرار گرفت. طوفانی ناوگان او را در هم شكست و بركرانه ی آفریقا در پراكند. در آنجا،«دیدون»
شهبانوی كارتاژ از انه به گرمی‌استقبال كرد (كتاب اول) و دلباخته انه شد. انه نیزداستان سفرهای خود را برای او بازگو میكرد(كتاب دوم و سوم). سپس انه به فرمان«ژوپیتر» كارتاژ را ترك گفت. دیدون كه تاب دوری انه را نداشت خود را بر كومه ی آتش مرگ بكشت(كتاب چهارم). انه به سیسیل رسید و به یاد پدرش بازی هایی را ترتیب داد (كتاب پنجم). سپس به «كوم» رفت. «سیسیل» او را یاری كرد تا بتواند در دوزخ فرو رود. انه در جهان زیر زمین، در سرزمین سایه ها با روان پدرش دیدار كرد و پدر آینده ی پر شكوه روم را تا زمان فرمانروایی آگوست برای وی پیشگویی كرد.
این شش كتب اول و گزینش بخشهای گوناگون آن اودیسه را به یاد می‌آورد شش كتاب دیگر نیز به سروده های دلاوری های جنگجویان هومر تشابه دارد.
بهشت گمشده(میلتون)
جان میلتون از ادبا و شعرای بزرگ انگلستان است. او در سال1608 م در لندن متولد شد. تا24 سالگی به تحصیل پرداخت و زندگی او بیشتر در امور سیاسی سپری شد. میلتون در اثر مطالعه ی بیش از حد بینایی خود را از دست داد.
معروفترین اثر میلتون«بهشت گمشده» است كه در سال 1667 منتشر شد و امروزه شهرت او بیشتر مدیون این اثر می‌باشد.
منظومه ی بهشت گمشده در وصف عصبان شیطان و سقوط او و اغرای حضرت آدم، و هبوط او به زمین سروده شده است.
این كتاب بعد از«كمدی الهی» دانته از شاهكارهای مسلم ادبیات غرب در این زمینه به حساب می‌آید.
در قسمتی از كتاب اول چنین می‌خوانیم:
شیطان با بانگی چنان بلند كه در سراسر ژرفنای دوزخ طنین افكنده گفت:«ای شاهزادگان، ای حاكمان،
ای سلحشوران ، ای گلهای سر سبد آن آسمانی كه پیش از این از آن شما بوده و اكنون از دستتان رفته است
آیا حیرتی چنین، ارواحی جاودانی را فرا تواند گرفت؟ یا شاید پس از خستگی های مصاف ، این مكان را برای آسایش از تلاش دلاورانه ی خویش بر گزیده و خفتن در آن را چون در دره های آسمان شیرین پنداشته اید؟ و یا آنكه در چنین نا بسامانی سوگند خورده اید كه از در پرستش حریف پیروزی برآیید كه اكنون به كروبیان، سرافین افكنده سلاح ، شكسته پرچم و كوفته تن خویش می‌نگرد؟ اما زود باشد كه وزیران چالاكش از دروازه های آسمان به وضع ممتاز خود پی برند و لا جرم فرود آید تا بر سر ما كه چنین «نالان و نزار افتاده ایم پای نهند، و به تدوین صاعقه به بندمان افكند و در ژرفنای این ورطه به زنجیرمان كشند بیدار شوید وبر پای خیزید وگرنه جاودانه از پا افتاده خواهید ماند»
 
دانته(1265تا1321)و كمدی الهی
دانته نویسنده بزرگ ایتالیایی و بزرگترین اثر ادبی او كمدی الهی است. دانته در این كتاب حكایت می‌كند كه چگونه در جنگل انبوهی سرگردان بوده كه«ویرژیل» شاعر باستانی روم بر او ظاهر می‌شود و آن دو به اتفاق به دنیایی دیگر سفر می‌كنند.
كمدی الهی در سه بخش نوشته شده است: جهنم،برزخ و بهشت.
دوزخ از نظر دانته به شكل قیفی تجسم می‌یابد كه از سطح زمین به اعماق آن فرو رفته است. او از محفل جهنمی‌یاد میكند كه گناهكاران در آنجا نسبت به معاصی خود گرفتار عذاب اند. در یكی از این محفل ها گناهكاران مشغول شكستن سنگهای عظیم اند، در محفلی دیگر در دریاچه ای آتشی می‌سوزند ودر دیگری با سرمای مدهشی مجازات می‌شوند. دانته خیانت را دهشتبارترین گناهان می‌داند.
در اینجا لازم است به تشابه این كتاب با كتاب ارداویراف نامه ی زرتشتیان اشاره كنیم.
دانته در كمدی الهی خود معتقدات قرون وسطی را به تصویر می‌كشد لیكن دیدگاههای زمانه و زندگی خود را نیز در آن منعكس می‌سازد و آزادی احساس را می‌ستاید این كتاب علاوه بر این كه یك اثر ادبی است به عنوان یك دایرة المعارف قرون وسطی نیز محسوب میشود.
 
 
گردآوری : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع : rozegar3.blogfa.com