شبح در دستگاه ضبط صوت؛ صدای پس از مرگ در «بادي آرتيست»
ازجنبه اي ديگر، آقاي توتل يک ضبط صوت زنده است. صداهاي بسياري را ايجاد مي کند. دن دليلو شبح را در دستگاه ضبط صوت قرار مي دهد تا از اين طريق خاطره فراموش شده آنهايي را که در دهه 50 با ضبط صوت سعي در احضار ارواح مردگان داشته اند، دوباره زنده کند.

در زندگي حقيقي يا داستاني، چه چيزي از مرگ غايي تر است؟ شايد حيات پس از مرگ، حضور باقيمانده اي حاکي از غيابي به کلام درنيامدني. همه داستان ها شخصيت هايي غايب را جعل مي کنند، به آنها حيات مي بخشند، به آنها تداوم مي دهند، در ته نشست هاي نوشتار، به جز گزارش مرگ يا نا-وجودي ابدي چيز ديگري به جا نمي ماند. داستان هاي اشباح اين ترفندهاي جعلي ادبيات را به اجرا درمي آورند، اما خانه داستان همواره شبح زده است. طبيعت داستان در هيات خيالپردازي به شدت فراطبيعي است، مخاطب خودخواسته بي باوري اش به جهان شبح باور ادبيات را به تعليق درمي آورد. موضع عادي خوانش داستان همچنان از بيرون غايت گراست.

    «بادي آرتيست» دن دليلو را مي توان به صورت دلالت به اجرا درآمده بعد تکنولوژيک، روحي، روحاني و داستاني اشباح دانست. بادي آرتيستي که عنوان رمان به آن ارجاع مي دهد کسي نيست به جز لورن هارتکه که با شوهر مسن ترش، ري، در خانه اي اجاره اي حوالي ساحل نيوانگلند به سر مي برند. پس از صحنه آغازين صرف صبحانه، ري افسرده به طرف همسر سابقش مي رود و در آپارتماني واقع در منهتن با گلوله خودش را مي کشد. لورن در همان خانه مي ماند و چيزي نمي گذرد که با مرد کوچک اندامي در يکي از پرت ترين اتاق هاي خانه روبه رو مي شود. مرد از بعد جسماني از ريخت افتاده و از بعد ذهني موجودي کودن است، او بي وقفه با جملاتي فاقد رعايت اصول دستور زبان حرف مي زند يا اينکه حرف هاي لورن را براي خودش تکرار مي کند. لورن او را با يادآوري خاطره معلم علوم دوران دبيرستانش، «آقاي توتل» خطاب مي کند. لورن درمي يابد که مرد ادايش را درنمي آورد، بلکه مکالمات پيشين او و همسرش را مثل ضبط صوت تکرار مي کند.

لورن مکالمات خود با آقاي توتل را ضبط مي کند و در اوقاتي که او حضور ندارد دوباره به آنها گوش مي دهد. در پايان رمان آقاي توتل همان طور که ناگهاني سروکله اش پيدا شده بود، ناپديد مي شود. لورن بر مبناي تجربه برخوردي که با وي داشته تصميم به اجراي بادي آرتي از حضور او مي افتد. در پايان، هم به طرزي واقعي و هم از منظري استعاري لورن موفق مي شود تا پنجره اي رو به بيرون باز کند. او نمي تواند از مرحله سوگواري عبور کند، بلکه فقط با آن وارد رابطه مي شود. با به حال رها کردن شبح لورن به معناي دقيق کلمه درمي يابد که هنوز زنده است. حين خواندن بادي آرتيست، شخصيت آقاي توتل ما را با مساله ذات حقيقي اين موجود درگير مي کند. مقدمتا ما از سه انتخاب برخورداريم. نخست قبول گفتمان راوي و متعاقب آن لورن است که بنابرآن ما تماما به راوي باور پيدا مي کنيم.

دومين انتخاب اين است که آقاي توتل را محصول توهمات و ذهنيت پس از ضربه روحي لورن در نظر بگيريم و سومين ترکيبي از ماده و غيرماده، جسماني و ذهني است. وسوسه مي شويم تا آقاي توتل را نوعي شبح تصور کنيم، موجودي که در جهان داستان به سر مي برد اما از نظر طبيعي فرانرمال است. با قبول هريک از اين امکان هاي انتخاب، يک نکته محرز است و آن اينکه آقاي توتل ماهيتا واجد کيفياتي فانتاستيک است. ترديد شخصيت اصلي رمان و به دنبالش ترديد مخاطب، در انتخاب بين امر طبيعي و ماوراي طبيعي، امر معقول غيرعقلاني، همان مولفه اي است که تزوتان تودوروف به صورت شناسه فانتاستيک ذکر مي کند. چنانچه آقاي توتل را توهم لورن فرض بگيريم، به مفهوم «امر غريب» فرويد نزديک مي شويم. حضور مرد در لحظه شبح شدگي به بهانه اي براي شگفتي مبدل مي شود. در سير رمان، با قرينه هايي آقاي توتل جلوه اي از شبح است.

موازي با اين اتفاق سبک نوشتن دن دليلو عمل خواندن را به شبح زدگي نزديک مي کند. پيوند دروني رئال و سوررئال، طبيعي و ماوراي طبيعي يکي از رهيافت هاي اصلي بادي آرتيست است. آقاي توتل خود را مردي با موهاي شني وصف مي کند که به نظر خودش انگار از خوابي طولاني بيدار شده باشد. مي توان چنين تصور کرد که او مرده اي است برخاسته از دل گور و رنگ موهايش دانه هاي شني است که روي موهايش نشسته است. در آغاز حضور آقاي توتل مايه سرگرمي لورن است. او فکر مي کند که توتل، سايبراسپيس است. مردي است که در ظلمات شب از صفحه مانيتور کامپيوتر بيرون پريده است. ادراک لورن از حضور جسماني آقاي توتل، ادراکي دوبعدي است. در سرتاسر رمان ميان دريافت بصري و لامسه اي از آقاي توتل نوعي گسست وجود دارد. توتل، حضوري است که به چشم مي آيد، ولي نمي توان به او دست زد.

لورن هيچ وقت نمي تواند از حضور فيزيکي او مطمئن باشد. در نظر توتل، هر چه در پيگيري ماجراهاي رمان پيش مي رويم، حضور مترادف با لمس کردن مي شود. آقاي توتل، هرگاه بيرون از ميدان ديد است، از ميدان ذهن نيز بيرون است. به بيان ديگر، توتل را مي توان شنيد و ديد، ولي حس لامسه از ادراک او عاجز است. لورن، به دليل رنجي که پس از وارد آمدن ضربه روحي تحمل مي کند، توتل را به صورت تجسمي از توهم خود خلق مي کند. لورن بر آن مي شود تا با بادي آرت تن خود را از تجربه مرگ جسماني مرد عبور بدهد. اما براي خواننده معلوم نمي شود که آيا اين ري است که به هيات شبح در زندگي لورن خودنمايي مي کند، يا اينکه لورن خود به خلق او براي جبران غياب ري دست زده است. آنچه از ري براي لورن به جا مانده، چيزي بيشتر از دود سيگارها يا خاکستر جسد مرد است. آقاي توتل، در پاسخ به پرسش هاي لورن حول محور دليل حضورش در خانه و مبهم بودن رفتارها و سکوت هايش به پاسخ«نمي توانم» قناعت مي کند. آقاي توتل ردي شاعرانه و فاخر از بارتلبي، شخصيت ميني مال ملويل به همراه دارد.

    ازجنبه اي ديگر، آقاي توتل يک ضبط صوت زنده است. صداهاي بسياري را ايجاد مي کند. دن دليلو شبح را در دستگاه ضبط صوت قرار مي دهد تا از اين طريق خاطره فراموش شده آنهايي را که در دهه 50 با ضبط صوت سعي در احضار ارواح مردگان داشته اند، دوباره زنده کند. در نتيجه، نويسنده رسانه (مديوم) را وسيله اي براي ارتباط ميان زنده ها و مرده ها وصف مي کند. بيشتر مکالمات لورن و توتل در دو سوي يک ميز و با وجود يک دستگاه ضبط صوت صورت مي گيرد. طبيعت با رسانه (مديوم) به نحوي غيرطبيعي روايت مي شود، ولي عکس اين قضيه اصلادرست نيست. امر ماوراي طبيعي با کمک هيچ رسانه اي طبيعي بازگو نمي شود.



گردآوری:گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: روزنامه شرق



 مطالب پیشنهادی:
درخشش‌های آدری هپبورن، یک هالیوودی نیکوکار
دولت آبادی بر بالین سعدی افشار
فیلم ترسناک «مامان» پیشتاز گیشه در آمریکا + جدول فروش فیلم‌ها
سالار عقیلی: با صد میلیون هم در سفره‌خانه نمی‌خوانم!
با بهترین بازیگران زن در 10 دوره تئاتر فجر آشنا شوید