ناشنیده هایی از زیان دوست «صادق هدایت»
چند سالی می شود که دلم می خواهد گفتگویی را با انور خامه ای داشته باشم. نام او را برای نخستین بار در نشریه آدینه دیده بودم و می دانستم می نویسد و اما آن روزها و در دوران نوجوانی ام، به هیچ وجه فکر نمی کردم این مرد در سال های دهه 80 زندگی اش باشد.
چند سالی می شود که دلم می خواهد گفتگویی را با انور خامه ای داشته باشم. نام او را برای نخستین بار در نشریه آدینه دیده بودم و می دانستم می نویسد و نوشتن را دوست دارد اما آن روزها و در دوران نوجوانی ام، به هیچ وجه فکر نمی کردم این مرد در سال های دهه 80 زندگی اش باشد.

بعدها خواندم و شنیدم که دکتر انور خامه ای متولد اسفند 1295 است. به عبارتی او این روزها 97 سال سن دارد و چقدر خوب است به 100 سالگی هم برسد. انور خامه ای را می توان یک تاریخ دانست. او یکی از 53 نفری است که در دوره رضا شاه به زندان افتاد، پنج سال زندانی بود و تنها بازمانده این واقعه به حساب می آید اما او قبل از اینکه در سال 1316 به زندان برود، در دانشکده صنعتی، مهندسی شیمی گرفته بود.

بعدها او دکترای اقتصاد سیاسی اش را در فرانسه گرفت و البته اینها تمام تحصیلات انور خامه ای نیست. او برای ادامه تحصیل به دانشگاه هایدلبرگ رفت و در رشته اقتصاد به مطالعه پرداخت. در همین زمینه تحصیلات خود را در دانشگاه فرایبورگ سوییس دنبال کرد و موفق شد رساله دکتری خود را با بالاترین نمره بگذراند. او سابقه تدریس در سوییس، فرانسه، مراکش و کنگو را هم دارد.

دکتر خامه ای از جمله معدود رهبران حزب توده بود که به ماهیت استالینی مارکسیسم روس ها پی برد و کتابی به زبان فرانسه با عنوان «تجدیدنظرطلبی از مارکس تا مائو» نوشت که بارها در فرانسه تجدید چاپ شد. این کتاب بعدها در ایران توسط خود او ترجمه شد.

از دیگر اثار دکتر خامه ای می توان از کتاب های «چهار چهره: نیما یوشیج، صادق هدایت، عبدالحسین نوشین و ذبیح بهروز» (1368)، «پاسخ به مدعی» (که به تحریفات و اشتباهات تاریخی خسرو شاکری و کشاورز پرداخته است. این کتاب با افزوده ها توسط نشر آبی در دست چاپ است)، «اقتصاد بدون نفت» (1369)، «فرهنگ سیاست و تحول اجتماعی» (شامل گزیده مقالات)، «محنت آباد» (مجموعه داستان) و «سال های پرآشوب» که پژوهشی است در 10 مجلد و تاکنون چهار جلد آن منتشر شده است، نام برد.

طنزهای هدایت خاص خودش بود

اما گفتگوی ما با این نویسنده و البته فعال سیاسی در سال های پیش از انقلاب، بیش از همه چیز به دوستی های او با نویسندگانی همچون صادق هدایت، بزرگ علوی، صادق چوبک، جلال آل احمد و چند نفر دیگری است که ادبیات ایران را تحت تاثیر خود قرار داده اند. در ضمن در این گفتگو، احسان حسینی نسب و فرید دانش فر هم همراه بودند.

دو قاجاری اهل فرهنگ

تمام مدتی که راه تهران تا گوهردشت کرج را طی می کردیم، مدام در ذهنم مرور می کردم که به عنوان سوال های اول، از انور خامه ای چه بپرسم. شنیده بودم که هوش و حواس درستی ندارد و مدت ها طول می کشد تا چیزی را به یاد بیاورد. این بود که وقتی زنگ خانه شان را زدیم و وارد شدیم، هنوز به درستی نمی دانستم می خواهم در چه موردی صحبت کنیم. فقط سوال هایی کلی در ذهنم، از نیمه شرقی به نیمه غربی می رفت، یا برعکس.

وقتی زنگ خانه را فشردیم و وارد خانه شدیم، دیدم که انور خامه ای به سرعت به اتاق دیگری رفت تا لباسی رسمی به تن کند. دختر که این روزها با پدر زندگی می کند، از خاطر برده که ماجرای گفتگو را با او در میان بگذارد. پیرمرد 97 ساله خیلی زودتر از یک دختر 25 ساله با کت و شلوارش به میان ما برگشت و عذر خواست که تاخیر دارد و اینکه نمی دانسته ما قرار است گفتگویی با هم داشته باشیم.

به سرعت از ما خواست که چلچراغ را به او نشان بدهیم و همان وقت هم نشریه را ورق زد. باورش برایم سخت بود که اینقدر حرفه ای به نشریه نگاه کند. انور خامه ای گفت: «خیلی خوب و آبرومند است. خوب هم آگهی گرفته اید.» بعد همه صفحات را یکی ورق زد و تا انتهای نشریه را به خوبی دید و گفت که باید نشریه را در فرصتی به دقت بخواند.

اما از این طرف، مدام در این فکر بودم که حرفم را با چه شروع کنم که ناگهان به فکرم رسید به دوستی اش با صادق هدایت اشاره کنم. انور خامه ای یکی از دوستان هدایت بود و البته آنها دوست مشترکی داشتند به نام دکتر حسن شیخ نورایی که او هم ماجرای مفصلی دارد.

انور خامه ای در مورد هدایت گفت: «من هدایت را به دو شکل می شناختم. اول اینکه هر دوی ما نسبی قاجاری داشتیم و از طریق خانواده هایمان همدیگر را می شناختیم. دیگر اینکه نوشته های همدیگر را خوانده بودیم. من آن روزها مقالاتی در نشریات حزب توده و اطلاعات می نوشتم و هدایت هم مقالات و کتاب هایش را یادم است که به همراه عبدالحسین نوشین و حسین خیرخواه و یکی دو نفر دیگر به کافه فردوسی رفت و آمد می کردیم. من آن موقع از هدایت «وغ وغ ساهاب» را خوانده بودم و بعد با ماجرای «ادبای اربعه» آشنا بودم. این شد که پنج سال از شهریور 1320 تا 1325 را بیشتر با هدایت گذراندم.»

انور خامه ای ادامه می دهد: «یادم است که غالبا روزها در کافه فردوسی بود و سر شب هم در کافه رستوران کنتینانتال که درست روبروی هم بودند.هدایت قدرت بیان خیلی خوبی داشت، با طنز و متلک و حرف هایی که خاص خود هدایت بود همه را مجذوب می کرد و در حضورش دیگران واقعا رنگی نداشتند. در حضور او تسلیم بودند.»

چرا صادق هدایت؟

صادق هدایت با اینکه با خیلی از حزب توده ای ها دوست بود اما هیچ گاه عضو هیچ حزب سیاسی نشد. با این همه خیلی ها می گویند که اگر حزب توده نبوده، هدایت اینقدر معروف نمی شد. این سوالی است که از انور خامه ای پرسیدم. بدون آن که مکث کند، گفت: «هدایت نویسنده مطرحی بود و این هیچ ربطی به حزب توده ندارد اما هم حزب و هم هدایت احتیاج هایی به هم داشتند. حزب می خواست از قلم و توان فکری هدایت استفاده کند و هدایت می خواست از توان مطبوعاتی حزب بهره ببرد. به هر حال اهل قلم به جایی احتیاج دارند که نوشته ها و مقالات خود را منتشر کنند.»

او ادامه می دهد: «من و هدایت با هم دوست بودیم و دوست مشترکی هم به نام حسن شهید نورایی داشتیم. این دوستی حتی زمانی که هدایت مشهورتر هم شد، ادامه داشت اما به هر حال ما تفاوت هایی با هم داشتیم و هر کدام به شیوه خود فکر می کردیم. دوستان مشترک ما، مرتبا ما را به سمت همدیگر کش می دادند اما این دوستی هرگز از حدی فراتر نرفت.»

انور خامه ای در سال های دهه 1320 در کادر حزب توده سردبیر و اداره کننده روزنامه «رهبر» ارگان حزب توده بود. او بعد از حزب توده خارج شد و با شکل گیری جنبش ملی شدن صنعت نفت، به همراه چند تن از همفکران خود روزنامه «جهان ما» و «حجار» را منتشر کرد و در جریان کودتای 28 مرداد بازداشت و پس از مدتی از زندان آزاد شد.

او در مورد هدایت گفت: «هدایت با اینکه به سیاست علاقمند بود اما فعالیت منظم سیاسی نداشت. به هر حال آن روزها حزب توده، حزب مهم و با تشکیلاتی در ایران بود و هر کس می خواست به جایی برسد، می بایست ارتباطی با این حزب داشته باشد. من هم واسطه این ارتباط بودم و از نوشته های هدایت در نشریات استفاده می کردم. ما حتی زمانی که فرانسه هم بودیم، دوستی خوبی با هم داشتیم. به نظرم هم داستان های هدایت خواندنی اند و هم پژوهش هایش در مورد تاریخ ایران. او پتانسیل مطرح شدن را داشت.»

بزرگ علوی، جلال آل احمد و نیما یوشیج

همین که اسم بزرگ علوی را می آوریم، چشم های انور خامه ای برق خاصی می زند و با علاقه بیشتری به حرفش ادامه می دهد. می گوید که آقا بزرگ دوست و استادش بوده و هم در کلاس های عملی اش به او درس داده و هم از خواندن نوشته ها و داستان هایش درس گرفته است: «ما با هم رابطه نزدیکی داشتیم و این دوستی به سال های قبل از زندانمان برمی گردد. در سال های زندان و بعد از آن هم از او بسیار آموختم.»

انور خامه ای در کنار چهره هایی همچون دکتر تقی ارانی، بزرگ علوی، ایرج اسکندری، خلیل ملکی و احسان طبری به عنوان نخستین زندانیان سیاسی در ایران شناخته می شوند: همان گروهی که بزرگ علوی درباره شان کتاب «53 نفر» را نوشته است. انور خامه ای همچنین در مورد بزرگ علوی گفت: «او نویسنده ای درجه یک بود و مقاله های بسیار خوبی می نوشت. همچنین با نویسندگان و روزنامه نگاران بین المللی دوستی و رفاقت داشت. من همه آثارش را با دقت و چند بار خوانده ام و او را نویسنده ای بزرگ می دانم.»

انور خامه ای همچنین رفاقتی هم با نیما یوشیج داشت. او در این مورد گفت: «من نیما یوشیج را اولین بار در پاییز 1315 در حیاط مدرسه صنعتی ایران و آلمان دیدم. من دانشجوی شیمی بودم و نیما دبیر ادبیات دبیرستان صنعتی. «فسانه» را خوانده بودم. روابط من با نیما در مدرسه صنعتی زیاد دوام نیاورد چرا که مرا دستگیر کردند.

طنزهای هدایت خاص خودش بود

بعد از زندان ما دوباره با نیما رفت و آمد پیدا کردیم. در خیابان پاریس زندگی می کردند. من چندین شعر نیما را مثل «خواب زمستانی» و «عقاب نیل» در مجله اندیشه نو چاپ کردم. نیما بعد از کودتای 32 از خانه خیابان پاریس به تجریش منتقل شده و همسایه آل احمد شد. در خانه شمیران هم یادم هست که شاملو، نادرپور و دیگران می آمدند به دیدنش. نیما دشمنان قدری داشت. اینطور که الان می بینید نبود. صف عظیمی مقابلش بودند و قدرت هم داشتند. آل احمد در آن مقاله «پیرمرد چشم ما بود» خیلی خوب فضای آن دوره نیما و تنهایی هایش را نوشته است. بعدها طول کشید تا جامعه ادبی، نیما را شناخت. من در کتابی که درباره چند نفر نوشتم، یک بخشی هم درباره اهمیت ساختار شعر نیما و پیام رهایی بخش او در ادبیات معاصر گفته ام.»

رفاقت انور خامه ای و جلال آل احمد چنان بود که او مجموعه داستان «محنت آباد»ش را به جلال هدیه کرد. او در مورد جلال گفت: «او جوانی بود که قدرت فکری و سری پر سودا داشت. او عضو حزب توده شد و از مطبوعات حزب استفاده کرد اما خودش هم توان زیادی داشت. من او را دوست داشتم و همیشه به اوفرصت می دادم تا نوشته هایش را بتواند به چاپ برساند. نیما هم او را خیلی دوست داشت.»

زندگی پرتلاطم

انور خامه ای، مدت ها در فرانسه درس خوانده و مطالعه کرده است اما مدتی را در انگلیس، سوییس، آلمان و چند کشور آفریقایی به کار و تدریس اشتغال داشته است. او در مورد سال های حضورش در اروپا گفت: «در اروپا با حسن شهید نورایی و صادق هدایت، در جمع های ادبی و فرهنگی شرکت می کردیم. بعد برای مطالعه یک کتاب، مدتی به انگلیس رفتم. مدتی هم در کنگو مراکش درس می دادم.»

نویسنده ای که سابقه روزنامه نگاری هم دارد، تنها چهار سال عضو حزب توده بود، یعنی در سال 1322 عضو شد و در سال 1326 از حزب توده جدا شد. او در این مورد گفت: «قاجارها، به روسیه و تزار وابسته بودند و حزب توده ای ها به شوروی بلشویکی و این با مرام ما جور نبود به همین علت از حزب جدا شدیم.»

گفتگویمان با انور خامه ای خیلی طولانی تر بود و او حرف های زیادی را گفت. وقتی از خانه اش خارج می شدیم احساس کردیم چیزهای زیادی را یاد گرفته ایم؛ از مردی که خود یک تاریخ است.



گردآوری:  گروه  فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع:مجله چلچراغ



  مطالب پیشنهادی:
صحبت‌های لیلا حاتمی در نشست مطبوعاتی هیات داوران کن
ورود سلما هایک با شعار غافلگیر کننده اش بر روی فرش قرمز+ تصاویر
عباس کیارستمی: «هر روز تورم را به آب می‌اندازم»!
در زندگی «لیلا حاتمی» تجسس نکنید!
توضیح لیلا حاتمی درباره روبوسی با ژاکوب