این شناسنامه حقیقی فروغ است
فروغ فرخزاد: همینطوری راه افتادم. مثل بچه‌ای که در یک جنگل گم می‌شد. به همه‌جا رفتم و در همه‌چیز خیره شدم و همه‌چیز جلبم کرد تا عاقبت به یک چشمه رسیدم و خودم را توی آن چشمه پیدا کردم...

فروغ حرف هایش را در چه قالبی بیان می کرد

فروغ‌ زمان فرخ ‌زاد (زادهٔ ۸ دی ۱۳۱۳، تهران — درگذشتهٔ ۲۴ بهمن ۱۳۴۵، تهران)، معروف به فروغ فرخزاد و فروغ، شاعر نامدار معاصر ایران است. وی پنج دفتر شعر منتشر کرد که از نمونه‌های قابل توجه شعر معاصر فارسی هستند. فروغ فرخزاد در ۳۲سالگی بر اثر واژگونی اتومبیل درگذشت.

بیشتر بدانید : بیوگرافی فروغ فرخزاد : از ازدواج و رابطه عاشقانه تا مرگی پیش بینی شده

فروغ علیرغم عمر کوتاهش توانست تا حدی حوزه‌ی شعر را تحت تاثیر خود قرار دهد که بعد از گذشت نزدیک به 47 سال،‌ همچنان مدعیان جریان‌های تازه در شعر از نسبت و تاثر از او اشعارش مضایقه ندارند.  اکنون از تاریخ درگذشت این شاعر نامی نیم قرن می‌گذرد و همچنان نام فروغ به عنوان چهره‌ای در اوج شعر معاصر مطرح است. او را می‌توان از منظرهای مختلفی مورد توجه قرار داد. زیرا فروغ انسانی چند بعدی بوده است که در هریک از این ابعاد یادگارهایی موثر از خود به جای گذاشته است. به طور مشخص در کار شعر دست داشته، و هم به کار سینما، بازیگری، ادبیات داستانی، فعالیت‌های اجتماعی انسان دوستانه و نقاشی می‌پرداخته است.

اما آنچه فروغ را از دیگران متمایز می‌کند نگاه او به عالم و آدم است. در اشعار این شاعر، به اندیشه‌هایی برمی‌خوریم که به واقع می‌توان آن‌ها را با آراء و افکار نه تنها متفکران و شاعران و عارفان بزرگ ایرانی مقایسه کرد؛ بلکه با تامل و نگاهی تفصیلی می‌شود نمونه‌ها و مشابهاتی در بین آراء متفکران غربی با فروغ نیز یافت. برای مثال می‌توان او را از این منظر که همه‌چیز را با نگاهی انتقادی می‌نگریسته و معیارهای تثبیت شده را در تمامی حوزه‌ها به ریشخند می‌گرفت، با نیچه مقایسه کرد.

فروغ فرخزاد
فروغ فرخزاد

در شعری می‌گوید: "من دلم می‌خواهد/ که بیارم از آن ابر بزرگ/ من دلم می‌خواهد/ که بگویم نه، نه، نه" این همان نگاه مقابله‌جویانه‌ای است با ارزش‌های سنتی و تثبیت شده که در مجموعه‌ی نوشته‌ها و سروده‌های فروغ قابل رد‌یابی است. او روح سرکشی بود که در قالب تنگ خود نمی‌گنجید. این را حتی با نگاهی تفسیری به عنوان کتاب‌هایش مثل عصیان، تولدی دیگر و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد می‌توان دریافت. چنانکه گفته شد برخی از دیدگاه‌های او با شاعران بزرگ زبان فارسی قابل تطبیق است.

ازجمله آنجا که در شعر تولدی دیگر می‌گوید: "هیچ صیادی از در جوز حقیری که گودالی می‌ریزد، مرواریدی صید نخواهد کرد". یعنی برای یافتن شاهد مقصود نباید به امور سطحی دل خوش داشت؛ بلکه باید دریا دل بود و دارای همتی بلند. این سخن بازتاب مضمونی است که سنایی در بیتی از حدیقه آورده است: "گِرد دریا و رود جیحون گَرد/ ماهی از تابه صید نتوان کرد". سنایی نیز به دنبال این بیت طریق تولدی دیگر را به خواننده می‌نمایاند و پوچی حیات را به قول فروغ به رهگذران گوش‌زد می‌کند. فروغ در همان شعر معروف تولدی دیگر، می‌گوید "زندگی شاید آن لحظه‌ی مسدودی است/ که نگاه من در نی‌نی چشمان تو خود را ویران می‌سازد/ و در این حسی است/ که من آن را با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت".

سنایی نیز در غزلی عشق را مانند فروغ، حسی می‌داند خارج از حوزه‌ی عینیات و دایره‌ی فهم که سر در عامل بیرونی دارد: "عشق حسی است، از برون بشر/ عشق را آب و گل کفایت نیست". نمونه‌ی دیگر این گفته‌ی معروف فروغ است که "تنها صدا است که می‌ماند". همین اندیشه را در دوره‌ی عثمانی یک شاعر ترک در شعر خود مطرح نمود که بعدها مرحوم مجتبی مینوی آن را در بیتی منظوم ساخت: "گرفتم در جهان آوازه‌ات پیچید چون داود/ در این گنبد چه می‌ماند به جا، الا صدایی خوش". از این شواهد و دیگر نمونه‌ها که بسیار است، می‌توان به میزان اندوهی که از درگذشت نابه‌هنگام فروغ بر دل‌ها نشست پی برد.

فروغ فرخزاد
فروغ فرخزاد

فروغ فرخزاد معتقد است جریان شعر معاصر -برخلاف جریان‌های شعری سنتی آن سال‌ها- به دور از هرگونه فاضل‌نمایی و تظاهر است. به عبارت دیگر او شعر را در لحظه‌های معمولی و نزدیک به واقعیت دنیای اطراف خود می‌جوید و به همین دلیل از به کار بردن لحن طبیعی کلام، استفاده از محتوا و کلمات تازه و ... ابایی ندارد. او شعر را چیزی فراتر از عاشقانگی مطلق، ژست‌های اجتماعی‌ یا فلسفی‌ می‌داند و آن را جدا از اینگونه تقسیم‌بندی‌های ظاهری جستجو می‌کند. شعر او در آن سال‌ها کم کم از این مراحل گذشته، عصیان‌ خود را کرده و منتظر تولدی دیگر است. تولد شعری که به قول احمد شاملو، زندگی‌ست، و در خیابان‌های شهر به دنبال وزن و قافیه مناسب خود می‌گردد. یا نه، حتی شاید بهتر بگویم وزن و قافیه‌اند که به دنبال او می‌گردند.

فرم: شعر قالب و فرم نیست، بلکه محتوا است

فروغ  در خصوص قالب‌های کلاسیک نظر متعادلی دارد. او معتقد است محتواست که می‌تواند قالب را تعیین کند و البته مسلما حرف‌ها و محتوای کهنه برخی اشعار با رفتن به قالب نیمایی نیز نمی‌تواند تازه شود. همچنین عقیده دارد که روحیه زندگی معاصر با قالب‌های کلاسیک هماهنگ نیست. بنابراین بر تطابق محتوا و قالب تاکید می‌کند. البته خود فروغ نیز معترف است که انسان گاه ناچار می‌شود برای بیان بعضی حس‌های مهجورش به زمان‌های مهجورتری پناه ببرد.

زبان: شعر ما به مقداری کلمات تازه نیاز دارد

فروغ با آنانکه در به کارگیری کلمات تازه، محافظه‌کارند، مخالف است و اعتقاد دارد در شعر معاصر کلمات تازه می‌توانند با تمهید شاعر استفاده شوند و سابقه کلمات نباید مانع از استفاده‌ آنها گردد. از نظر او زبان شسته‌رفته و فاخر شعر کلاسیک به زندگی حقیقی و شعر امروز نزدیک نیست. او همچنین پشتوانه استفاده از کلمات تازه را کاربرد ساده و صمیمی آنها در زندگی روزمره می‌داند.

وزن: وزن مثل نخی‌ست که از میان کلمات رد شده

فروغ معتقد به استفاده از وزن‌های نزدیک به گفتگوی طبیعی کلام است و خود نیز بدون شناخت وزن‌های عروضی و با استفاده از آهنگ طبیعی‌ کلام، به سرودن اشعار دو مجموعه اخیرش پرداخت. او وزن طبیعی گفتگو را متناسب با محتوا انتخاب می‌کند. کلام شعر او به گفتگو می‌ماند. بنابراین اگر در طی شعر سکته‌ای نیز ایجاد شد همانند گره‌ای خواهد بود که در نخ وزن شعر جایگاه خاص خود را دارد.

بیشتر بدانید : هر آنچه می‌خواهید از فروغ فرخزاد بدانید!!

بیشتر بدانید : نامه عاشقانه فروغ فرخزاد به همسرش

بیشتر بدانید : کاش چون پائیز بودم … شعرهای فروغ فرخزاد و شهریار در حال و هوای پائیز

بیشتر بدانید : عکس هایی از آلبوم قدیمی فروغ فرخزاد/ وضعیت خانه پدری فروغ

 

تهیه و تدوین: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
اختصاصی سیمرغ