نقل قول‌ هایی از سالوادور دالی
پُرتره را نقاشی نمی‌كنم تا شبیه چهره باشد، بر عكس این شخص است كه رشد می‌كند تا شبیه پرتره‌اش شود... 

سالوادور دالی: سورئالیسم خود من هستم...

در شش سالگی، دلم می خواست یك آشپز شوم.در هفت سالگی می‌خواستم مثل
ناپلئون باشم و جاه طلبی من ،همین طور، همیشه در رشد بود

پ.هالسمن :دالی، چرا سبیل می گذاری؟
.دالی:برای اینكه بدون دیده شدن، رد شوم

پ.هالسمن:دالی، سوررئالیسم چیست؟
!دالی:سوررئالیسم خود من هستم

غصه مدرن بودن را نخور.متأسفانه همان چیزی است كه هركاری كه می كنی نمی‌توانی
!از آن دوری كنی

.نقاشی، صداقت هنر ماست.هیچ تقلبی ممكن نیست. یا خوب است یا بد

.خدا انسان را آفرید و آدمی سیستم متریك را اختراع كرد

.ترسی از نا کامل بودن نداشته باش.چون هرگز به كمال نمی رسی

پُرتره را نقاشی نمی‌كنم تا شبیه چهره باشد، بر عكس این شخص است كه رشد می‌كند
.تا شبیه پرتره‌اش شود

من مواد مخدر مصرف نمی‌كنم:من مواد مخدر هستم

من تفكر "دالیآنه"دارم:چیزی كه این دنیا از آن هرگز به قدر كافی نخواهد داشت،همین تفكر
.غیرمعمول و تكان دهنده است

.هوشمندی فاقد جاه طلبی، پرنده ای ست بی‌بال پرواز

.کارها، یا آسان است یا غیر ممكن

نیازی نیست دیگران بدانند كه من شوخی می‌كنم یا جدی هستم درست همان طور كه من
.خودم هم لازم نیست بدانم

دوست داشتن ثروت آن گونه كه من دوست می‌دارمش، چیزی كمتر از عرفان نیست.پول
.شكوهمند است

.نقاشی، باریكه‌ی زمانی بی‌نهایتی ست ،از شخصیت من

.چه اندك است رویدادها كه می تواند اتفاق بیفتد و اتفاق می‌افتد

تفاوت تفكرات تقلبی و اصیل مثل این تفاوت در جواهرات است:همیشه جواهرات بدل اند كه
.خیلی واقعی جلوه می‌كنند و بسیار ارزشمند
 
اولین كسی كه گونه‌های دختر جوانی را به گل سرخ تشبیه كرد، آشكارا یك شاعر بود
اولین كسی كه این كار را تكرار كرد احتمالاً یك احمق بود
 
تنها چیزی كه این دنیا باندازه‌ی كافی از آن نخواهد داشت، اغراق است

علت این كه بعضی از نقاشی‌‌های پرتره، واقعی به نظر نمی‌رسند اینست كه بعضی از مردم
اصلاً سعی نمی‌كنند شبیه نقاشی‌شان باشند

رمز تأثیر گذار بودن من برای همیشه، مرموز باقی ماندن است

روزهایی هست كه فكر می‌كنم، از فرا مصرف رضایت، خواهم مُرد

كسانی كه نمی‌خواهند از هیچ چیز تأسی كنند، هیچ نمی‌آفرینند

خیره شدن، فكر كردن است

جنگ ها به هیچكس جز آنهایی كه می‌میرند، آسیب نمی‌رسانند

وقتی پنج ساله بودم حشره‌ای را كه مورچه‌ها خورده بودند دیدم كه هیچ از آن ،جز پوسته
نماند.از سوراخ‌های كالبدش می‌شد آسمان را دید.هر بار كه به خواهم به خلوص برسم
ازجسم به آسمان نگاه می كنم
 
 
 
گردآوری : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
منبع : degaran.com