بخش بسیاری از مشکلات ذهنی و روانی هومبر مربوط به عشق نافرجام او در سن 16 سالگی به دلیل مرگ نامزد او، ازدواج و جدایی از همسر اول خود در سن 29 سالگی، دیدار با لولیتا و ازدواج با...
 
فرار بزرگ یك شخصیت داستانی 
لولیتا از آن نوع آثاری است که زمینه ی مناسبی برای بسیاری از رویکردها را در خود دارد. لولیتا داستان سفری است كه هومبر با لولیتا در پیش می‌گیرد، سفری طولانی و دشوار كه نشان از سلوكی درونی نیز است. بخش بسیاری از مشکلات ذهنی و روانی هومبر مربوط به عشق نافرجام او در سن 16 سالگی به دلیل مرگ نامزد او، ازدواج و جدایی از همسر اول خود در سن 29 سالگی، دیدار با لولیتا و ازدواج با شارلوت هاز، مادر لولیتا است. تمام رمان را هومبر به صورت یادداشت هایی در زندان می‌نویسد که به دلیل کشتن کلر کیلتی، واقع رباینده لولیتا، محکوم به اعدام می‌شود.
باختین در كنار افرادی چون والنتین ولوشینوف و پاول مدودُف جنبشی را در نظریه ادبی آغاز كردند كه اساس آن را مخالفت با جنبه‌های انتزاعی زبان شناسی سوسور و جنبه تبلیغاتی ماركسیسم دوران استالین موجود در ادبیات رئالیستی اجتماعی آن دوره تشكیل می‌داد. تفاوت عقیده باختین و سوسور در تعریف آنها از زبان است. زبان به زعم باختین نظامی كلی و تابع قوانین انتزاعی به نام لانگ نیست. باختین «به‌طور كامل مفهوم بیانی منفرد، پایان یافته و تك آوا را كه از بافت حقیقی و كلامی خود دور افتاده و آماده دریافت هیچ نوع پاسخی نیست و فقط دركی منفعلانه را خواستار است» (سلدن،1993، 39) نمی‌پذیرد. اگر سوسور لانگ و قوانین حاكم بر زبان را كانون توجه خود قرار می‌دهد، باختین بر گفتمان و پارول تاكید دارد. برای باختین گفت‌وگو میان افراد و بافت حاصل از این گفت‌وگو بسیار مهم است. در نظر وی هر گفته‌ای در پاسخ به گفته پیش از خود و در انتظار پاسخی از گفته پس از خود است. بنابراین زبان ماهیتی تعاملی و اجتماعی می‌یابد.
 
باختین در مسائل بوطیقای داستایوفسكی را آغازگر رمان چند آوایی معرفی كرد كه در تقابل با رمان تك آوایی تولستوی قرار می‌گیرند. از ویژگی‌های رمان داستایوفسكی تنوع آوا و وجود آگاهی‌های مستقل و مشخصی است كه هر كدام دیدگاه‌های جداگانه خاص خود را ارائه می‌كنند. در این نوع آثار «هیچ تلاشی انجام نمی‌شود تا دیدگاه‌های مختلف شخصیت‌های مختلف یكدست شوند.» (همان، 40). آگاهی و ذهنیت شخصیت‌ها تحت حاكمیت صدا یا آگاهی یگانه نویسنده یا راوی در نمی‌آید، بلكه صدای نویسنده نیز صدایی می‌شود در كنار سایر صداها و آواهای موجود دیگردر اثر. بدین ترتیب دیدگاه شخصیت‌ها كه ممكن است به ایدئولوژی‌های مخالفی تعلق داشته باشند با دیدگاه نویسنده در یك سطح قرار می‌گیرند و جملگی اهمیتی یكسان می‌یابند.» تنوع و گونه گونی آگاهی‌ها و آواهای مستقل و هم آوایی كامل میان آنها، راستی كه خصلت نمای آثار داستایوفسكی است..... كلام قهرمان درباره خودش و جهان به همان اندازه معتبر است كه كلام مؤلف؛ و تابع تصویر عینیت یتفته ی قهرمان و همچون یکی از منش های او نیست» (احمدی 1370، 100). چنین ویژگی‌هایی را در رمان‌های تك آوا نمی‌توان یافت. در این نوع آثار تنها با یك صدا و یك ایدئولوژی كه منحصرا تعلق به نویسنده است روبه رو هستیم. چرا كه نویسنده صداها و آگاهی‌های دیگر را مطیع ایدئولوژی و جهان بینی یكسونگرانه خود می‌كند.
شخصیت‌های لولیاهیچ كدام تحت انقیاد صدا یا آگاهی راوی یا نویسنده درنیامده‌اند که به این دلیل به رمان چند آوایی نزدیک می شود. این آزادی و استقلال شخصیت‌ها از 2 جنبه قابل بررسی است:1) جنبه محتوایی، 2) جنبه صوری.
 
از لحاظ محتوایی می‌توان از شخصیت مستقل و آزاد لولیتا شروع كرد. این منش آزاد لولیتا در فرار او از دست هومبر و ازدواج با ریچارد اِف. شیلر خود را نشان می‌دهد كه شورشی است علیه منش مستبدانه و تك گوی هومبر. این فرار بزرگ هم جاودانگی و هم آزادی را برای لولیتا به ارمغان آورد. جاودانگی بدان علت كه این اقدام بهانه‌ای می‌شود تا هومبر رمان را به صورت اعتراف نامه‌ای بنویسد و آزادی را بدان علت كه لولیتا به زندگی مطلوب، هر چند كوتاه، خود می‌رسد. هومبرنیز نه تسلیم آگاهی تك گویانه نویسنده رمان، ناباكوف، شده و نه تسلیم انزوای نابودگر زندان می‌شود. او به عنوان شخصیتی آزاد به گذشته خود رجعت می‌كند و آن گذشته شیرین زندگی در كنار لولیتا را در تقابل با زمان حال پر رنج قرار می‌دهد و بنابراین در این حالت نظیر به نظیر جنبه گفت‌وگویی رمان را تقویت می‌كند چرا كه در بین گذشته و حال نیز گفت و گوبرقرار می‌شود. بهترین نمود این حالت را در فصل 26 از بخش اول رمان می‌بینیم. این فصل كوتاه ترین فصل رمان اما كلیدی ترین آنهاست. قبل از این فصل، هومبر به مسافرت خود به همراه لولیتا می‌پردازد كه آن را به صورت نوعی بهشت از دست رفته تجسم می‌كند اما در این فصل سیر روایی رمان شكسته و هومبر از سردرد مزمن خود در زمان حال و كم بودن فرصت برای نوشتن شكایت می‌كند. پس دنیای بهشت گونه گذشته با دنیای تلخ حال در گفت و گو قرار می‌گیرند.
ویژگی محتوایی بعدی دو لحنی بودن شخصیت لولیتاست چرا كه در برابر خواننده دو لولیتا حضور دارد: یكی لولیتای شاد و با انرژی مورد نظر هومبر و دیگری لولیتای غمگین و افسرده كه لولیتای واقعی است. این هم زیستی همان است كه مطابق با نظر پَیتون «منجر به برخورد دنیای تك گویانه خارج كه توسط هومبر خلق شده با دنیای گفت و شنودی لولیتا» می‌شود. (پَیتون،2002، 118)
 
علاوه بر جنبه محتوایی، لولیتا حالت‌های صوری خاصی را نشان می‌دهد كه تاکیدی بر چند آوایی بودن این رمان است، این عوامل شكلی و صوری یگانگی گفتمان را از بین می‌برند به‌طوری كه در یك گفته دو هدف وجود خواهد داشت كه منجر به تشكیل گفتمان دو سویه می‌شود که دراین مورد باختین به دسته بندی انواع گفتمان در رمان می‌پردازد و دیوید لاج این گفتمان‌ها را به صورت پایین دسته بندی می‌كند:
1)گفتمان مستقیم نویسنده
2)گفتمان بازنمایی شده
3)گفتمان دو سویه (لاج، 1990، 33)
 
مورد اول به صدای راوی اشاره دارد و مورد دوم به گفت‌وگو و مكالمات بین شخصیت‌ها دلالت دارند كه هیچ یك از ویژگی‌های رمان چند آوایی محسوب نمی‌شوند. از نظر باختین تنها مورد سوم قابل توجه است چرا كه از طریق این نوع گفتمان، گفتمان دو سویه، است كه حالت چند آوایی ایجار می‌شود. باختین این نوع سوم را به 4 بخش تقسیم می‌كند: سبك پردازی، نقیضه، اسكاز و گفت‌وگو یا جدل نهانی. در سبك پردازی و نقیضه، تقلید از سبكی خاص مورد نظر است با این تفاوت كه در سبك پردازی ارزش‌ها و مفاهیمی نشان داده می‌شوند كه با جهان بینی و دیدگاه شخص هم خوانی دارند و در نتیجه مقصود نویسنده و مقصود اصلی سبك اصلی در یك سو قرار می‌گیرند، اما در دومی، نویسنده «سبكی را به وام می‌گیرد و اهدافی را بر آن اعمال می‌كند كه در جهت عكس هدف اصلی سبك و یا نا هم خوان با آن است.» (لاج،1990، 36). اسكاز اصطلاحی روسی است كه عبارت است از «حالت یا فن روایی كه بازگوكننده روایت شفاهی است.» (هاثورن،1992، 166). گفت‌وگو یا جدل نهانی به آن نوع از گفتمان اطلاق می‌شود كه در آن می‌توان حضور دیگری را حس كرد و در واقع در پاسخ به سخنان و گفتمان شخص دیگری شكل می‌گیرد.
نمونه‌های انواع گفتمان دو سویه را می‌توان در لولیتا پیدا كرد. فصل 16 از بخش نخست رمان اختصاص به نامه‌های عاشقانه خانم شارلوت هاز (مادر لولیتا) دارد كه برای هومبر نوشته است. این نامه نمونه‌ای از سبك پردازی است. در این نامه احساسات و آرزوهای خانم هاز با زبان احساسات گرایی و تا حدی كلیشه‌ای و رمانتیك به خواننده منتقل می‌شود. این سبك با دنیای ذهنی خانم هاز به‌طور كامل هم خوانی دارد. علاوه بر این، این نامه گسستی در روایت هومبر محسوب می‌شود چرا كه روایت هومبر را قطع كرده تا صدا و آوای خانم هاز نیز در رمان استقلال یافته و شنیده شود. استفاده از واژه‌های فرانسوی، 13 بار استفاده از واژه «عزیزم» در طول نامه و تكرار جمله «دوست دارم» از نشانه‌های سبك رمانتیك در نامه است كه با نیات خانم هاز هم سو است.
می‌توان گفت كه لولیتا مخزنی از نمونه‌های نقیضه است. فصل 11 در بخش اول نقیضه از زندگی نامه‌های خود نوشت و نوشتن اعترافات است كه ناباكوف نسبت بدان ظنین بود، فصل 27 در بخش اول نیز دارای نمونه دیگری از نقیضه از زبان روان كاوی فروید هستیم چرا كه همواره ناباكوف فروید را با تعبیر «پیرمرد محترم وین كه سعی دارد تمام آلام روحی و ذهنی را با استفاده از اسطوره‌های یونان باستان حل كند» (اَپل، 1970، 372) خطاب قرار می‌داد. در فصل 27 از بخش اول نیز ناباكوف به نقیضه جریان سیال ذهن، به عنوان تمهید ادبی مدرن، می‌پردازد.
نمونه اسكاز در فصل 27 بخش اول در صفحه 112 از رمان است كه در این صحنه هومبر به یادآوری و بازگو كردن سفر خود به همراه لولیتا برای رئیس اردوگاه می‌پردازد. در این قسمت آوای رئیس اردوگاه در بین سخنان هومبر گویی تزریق می‌شود تا وحدت گفتمانی هومبر را از بین برد.
 
در فصل 14 نیز شاهد نمونه‌ای از گفت‌وگو یا جدل پنهانی هستیم. در این بخش هومبر به گونه‌ای صحبت می‌كند كه انگار در حال پاسخ گویی به پرسش و قضاوت دیگری است تا بدان حد كه حتی می‌توان این بخش را به صورت مكالمه و گفتوگوی هومبر و مخاطب فرضی وی دوباره نویسی كرد.
 
نتیجه گیری
باختین متفكری است كه برای انسان و به‌ویژه روابط انسانی اهمیتی ویژه قایل است. حقیقت برای باختین جز در گفت‌وگو میان انسان‌ها وجود ندارد چرا كه گفت‌وگو میان انسان‌ها پل برقرار می‌كند. تلاش باختین بر این بوده است كه در برابر تك آوایی و جزم گرایی مقاومت كند و با روی آوردن به چند آوایی، تكثر و گوناگونی را جایگزین آن كند. اساس كار ناباكوف در لولیتا نیز انسان‌ها و روابط آنهاست چرا كه رمان با معضل روابط بین انسان‌ها شروع می‌شود، در یك رابطه نا مآنوس و عجیب به اوج می‌رسد و در رابطه باز شگفت آورتر به پایان می‌رسد. آنچه كه بر ارزش كار ناباكوف می‌افزاید این است كه در این روابط همواره تك تك شخصیت ها، آوای مستقل و نگرش و تفكر خاص خود را داشته و از این مهم‌تر می‌توانند آن را بیان كنند. آواهای بسیاری از لولیتا قابل شنیدن است چرا كه نویسنده در برابر این آواها نیروی جزم اندیش مؤلف بودن خود را قرار نداده است. ناباکوف در رمان لولیتا نه تنها شخصیت لولیتا كه دیگر شخصیت‌ها را نیز مشهور كرد و از این رهگذر ناباكوف از بزرگ‌ترین نویسندگان رمان چند آوایی در این زمینه است.
 
 
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: tehrooz.com
 
مطالب پیشنهادی:
 جنجال برانگیزترین کتابهای جهان!!
کتابی که سوزانده نشد!
چرا هنوز چارلز دیكنز می‌خوانیم؟
برترین داستان‌های جنایی دهه گذشته
10 داستان ارواح برتر جهان!