امسال که دوباره تدى در کلاس پنجم حضور می یافت، خانم تامپسون تصمیم گرفت به پرونده تحصیلى سال هاى قبل او نگاهى بیاندازد تا شاید به علّت درس نخواندن او پی ببرد و بتواند کمکش کند...
نیل سر بلند کرد و به آینه نگاه کرد: «کفشهای نوِ دوشیزه هلنِ گلی.» هلن گفت: «اسم من هلنِ گلی نیست!» انگار بار اوّل نبود که این را گفته بود. نیل گفت: «این اسم را رویت گذاشتهام، چون لپهایت قرمزند!»...
همیشه سوار خط شبرو میشوم. همهی شش روز هفته را. تا ماربل آرچ پیاده میروم و سوار خط ۲۹۴ میشوم که مرا میبرد خیابان فلیت. هیچ با مردهای تو اتوبوس حرف نمیزنم. بعد هم میروم تو {بار} سیاه و سفید که تو خیابان فلیت است. گاهی هم دوستم میآید آنجا. یک فنجان چایی میخورم.