وقتی لوییزا ماجرا را برای دوستان و خانوادهاش تعریف کرد، اکثرا آن را موضوع مهمی نمیدانستند. برخی گفتند که احتمالاً تاثیر زایمان سختی بوده که داشته است. لوییزا نیز پذیرفت که احتمالاً حق با آنها است
در این مقاله، گوشه ای از خاطرات مهین بانو، همسر ولیعهد قاجار ارائه شده است.
پس از سال ها که اثر تازه ای از بهرام بیضایی منتشر نشده بود، مدتی پیش و در غیابش فیلمنامه ای از او با عنوان «سفر به شب» توسط انتشارات روشنگران و مطالعات زنان به چاپ رسید.
موسی كو تقی چی شد؟ فاخته را می گویی ؟ پیرمرد آب و دانه فاخته را می داد و نوازشش هم می كرد ، فاخته نر دیگر صدایش نكرد؟ الماس زمزمه كرد : دل من ، دل من، دل من
سال ها پیش که از زندگی تنها خانه ی پسر نرفتن ، شعرِ خواب در چشم ترم می شکند و حفظ کردن جدول تناوبی با رمز ِ " کسی که ژرمنه قلع و سربش رو داده " را می دانستم.
خورشید غروب كرد، ماه رنگ باخته ای بـه این پلاژ كوچك و از همه جا دور و پرت افتاده یك حالت خانوادگی و خودمانی داده بود. ناگهان صدای سـاز رقـص در كازینو بلند شد، مادلن دستش در دستم بود شروع كرد بخواندن یك آهنگ رقص آمریكائی.
مثلا خسته و خواب آلود به خانه برسی دلت از شلوغیِ دم عیدِ خیابان ها بگیرد. بیهوا ،هوای آغوشِ آشنایی به سرت بزند.
سلام آقا. دوسش دارم از بین این همه آدم، فقط اون! شاید بچه گیام فقط برای ظاهرش بود، اما روزی که به خاطر من، دعوا کرد، دیدم جوونمرده. مثل قهرمونای قصه
همه چیز را باید ویران كرد،همه آن لحظات را و تو را كه از قاب پنجره به پرچین آن حیاط درندشت نگاه می كنی باید ویران كرد.
قبل از اینکه حرفی بزنم موهایم را باز کردم و روی شانه أم ریختم مادرم گفته بود موهایت را که باز میکنی انگار چندسال بزرگتر میشوی...میخواستم وقتی از عشق تو میگویم بزرگ باشم.
از تو می خواهم که به من قدرت آن را بدهی که با رذالت ها کنار نیایم، و ذره ذره، رذالت های روح کوچک خویشتن را همچون چرکاب یک تکه کهنه ی زمین شوی