همچون کودکان سیر، غشغشه می زنم؛ بالا می پرم، ماشین های کوکی را کف اتاق می سُرانم، با بادکنک بادالویی که در گوشه ای افتاده بازی می کنم و به دنبال حرکت های ساده لوحانه و ولگردانه اش، ولگردانه و ساده لوحانه می روم تا باز آن را از خویش برانم.
سخت ترین طوفان مهمان دریاست نه صاحب خانه ی آن. طوفان را بگذران و بدان که تن سپاری تو به افسردگی، به زیان بچه های ماست و به زیان همه بچههای دنیا.
حالا كه دقت میكنم مابین خطهای درهم و برهمی كه روی كاغذ كشیدهام تنها چیزی كه خوانده میشود اینست: "سه قطره خون."
هرقدر که اکران پاییزی سینماهای متراکمتر و آشفتهتر میشود هوای تهران هم به دلیل خشکی بیش از حد روزبروز آلودهتر میشود.
به قول خودشان یک پسر عفیف و چشم و دل پاک و مجسمه اخلاق پرورانیده بودند که به درد دوهزار سال پیش میخورد!
پدر بزرگ گفت و رفت. و من تا صبح به نامت به رنگ شال گردن ات به لباس هایی که میپوشیدی فکر میکردم که قرار است یک عمر برایم باقی بماند.
اینجا زلزله نیست. اما من پسرم را همانطور كه خواب است تنگ در آغوش مى گیرم. چرا كه باور دارم مهر ورزیدن و امنیت بخشیدن مسری است.
من در برابر آنچه می کنم و آنچه انتخاب می کنم که نادیده بگیرم، مسئولم...
پس از پایان رابطه ای عاشقانه هنوز هم می توان خوشحال و خوشبخت بود.
ویلان الدوله از آن گیاهانی است كه فقط در خاك ایران سبز می شود و میوه ای بار می آورد كه "نخود هر آش" می نامند.
آه...انسانها...من ازشما بسیار چیزها آموخته ام ..من دریافته ام که همگان میخواهند درقله کوه زندگی کنند بی آنکه بدانند خوشبختی واقعی جاییست که سراشیبی به سمت قله را می پیماییم..