امتداد در معماری با امتداد در نقاشی متفاوت است؛ چون در معماری در اثر واقع می‌شویم؛ یعنی در امتداد واقع هستیم. اما آیا در نقاشی،...


امتــــــــــــــــــــــداد و بررسی آن در معرفت شیء و شی هنری

 


مقاله پیش رو می‌کوشد تا با یادآوری موضوع معرفت اشیا نزد دکارت و توضیح و بیان نظریات او درباره مساله امتداد به عنوان ماهیت اشیا و تعمیم آآن به حوزه اشیای هنری، از طریق مقایسه با آرای ارسطو، به ماهیت شیء هنری و ادراک آن، نظر بیفکند. در پایان با ارائه دو نمونه از آثار مجسمه سازی معاصر به مطالعه موردی امتداد در این زمینه می‌پردازیم.
امتداد چیست؟
پیش از آن که بخواهیم امتداد را در هنر بررسی کنیم، لازم است بدانیم واژه امتداد چه معنایی دارد. امتداد در فارسی به معنی " دراز شدن، کشیده شدن، کشیدگی و درازی راستا است." (حسن عمید، ص 271) معادل این واژه در انگلیسی extension است که برای آن هم معادل های فارسی نظیر گستره و توسیع در نظر گرفته شده. به این ترتیب امتداد یک شیء در حقیقت حد و حدودی است که شیئ در آن بسیط شده و ز آن طریق ادراک می‌شود.
اهمیت موضوع
با توجه به تعاریف ساده فوق در می‌یابیم که مساله امتداد به نوعی با مبحث شناخت وادراک اشیا ارتباط دارد. چنانکه می‌دانیم هموراه شناخت ماهیت و هستی و چیستی پدیده ها موضوع و دغدغه فلسفه است. به این ترتیب اهمیت مساله روشن است، خصوصا از ان جهت که بسیاری از تولیدات هنری نظیر مجسمه سازی در حوز اشیا خاص هستند. درنتیجه، اهمیت مساله در فلسفه هنرقابل تعمیم است. از سویی مساله امتداد علاوه بر صورت ظاهری شی با مساله ماده ارتباط دارد که  از قدیمی‌ترین مباحث فلسفه هنر است. سابقه این بحث را یم توان تا ادوار کهن و آغازین فلسفه، یعنی یونان باستان و اختصاصا ارسطو ردیابی کرد. اما از آنجا که واژه امتداد به صورت اختصاصی و در فلسفه دکارت، در بررسی ماهیت اشیا مطرح شده است، نوشتار خود را بر اساس آرای او درباره امتداد آغاز می‌کنیم وسپس مساله رابسط می‌دهیم.
دکارت و امتداد
دکارت(1650-1596)، فیلسوف فرانسوی، برای پرداختن به مبحث مهم معرفت اشیای مادی مثال ساده ای را مطرح می‌کند ( والبته حایز اهیمت است). او در این خصوص به واقعه مومی‌اشاره می‌کند که غالب ویژگی های شناخت اولیه آن از جمله شکل، اندازه، سفتی، عطر گل هایی که از آن تهیه شده و ... را دارد. سپس در جهت بیان ایده خود ( در خصوص معرفت اشیا) ادامه می‌دهد که در صورت نزدیک کردن این قطعه موم به آتش ( به رغم از بین رفتن تمام ویژگی هایی که باعث معرفت ما به آن بود)، باز همان موم را  می‌شناسیم. از این رو نتیجه می‌گیرد: دلیل این معرفت، چیزی خارج از ویژگی های ظاهری موم است. در حقیقت "پس از حذف تمامی ‌اوصافی که باین موم تعلق ندارد، تنها چیزی که باقی می‌ماند امتداد(extension) از اینجا دانسته می‌شود که وصف امتداد چیستی و حقیقت این قطعه موم است و چون این قطعه موم به عنوان نمونه اجسام مورد تحقیق و پژوهش قرار گرفت، می‌توان آن رابه تمام اجسام بسط و تعیم داد و گفت: ماهیت جسم همان امتداد است." (غلامرضا رحمانی، ص141). اما مساله امتدادی است که در مثال موم به عنوان ماهیت جسم شناخته می‌شود، متغیر است؛ چون موم جامد یک امتداد دارد و موم کذاب یک امتداد و مومی‌هم که بخار می‌شود یکامتداد. حال این سوال برای ما مطرح است که آیا می‌توان در صورت پذیرش تعریف دکارت در خصوص ماهیت اشیا آن را به اشیای هنری مثلا یک مجسمه تعمیم داد. جواب هب این سوال ما را بهایننکته .اقف می‌کند که آنچه دکارت امتداد در اشیا به طور عام می‌نامد، در شیء هنری به طور خاص فرم نامیده می‌شود، با اینتفاوت که بین امتدادی که دکارت تعریف یکندو فرمی‌که مدنظر ماست و به عنوان عامل معرفت ما به پدیده هنری است، تفاوت وجود دارد؛ چون تعریف فرم هر چند مانند امتداد حد و حدودی است که یک شیء در آن شناخته می‌شود، اما این نوع امتداد جزء عوامل اصلی شناخت یک شیء بخصوص هنری است و تغییر این فرم( امتداد) ماهیت شیء هنری را دگرگون می‌کند. حال آن که آنچه دکارت به عنوان امتداد و مایه معرفت اشیا می‌شناسد، عاملی متغیر است. بنابراین، آنچه دکارت ازامتداد به منظور شناخت لاجسم تعریف می‌کند نمی‌تواند به معرفت اشیای هنری تعمیم داده شود.
یک مثال
چنان که دیدیم دکارت برای اثبات معرفت ما با اشیاء، به واسطه عاملی به اسم امتداد، مثال موم را زد. ما برای انتقاد خود به نظریه دکارت به واسطه آن امتداد را توضیح می‌دهد، مجسمه ای بسازیم. این مجسمه، مانند قطعه موم دکارت دارای یک امتداد است(البته ما آن را فرم می‌نامیم). اگر این مجسمه مومی‌را مانند آزمایش دکارت به آتش نزدیک کنیم، مایع می‌شود، به نوعی که دیگر فرم اولیه (امتداد اولیه یا صورت اولیه) را ندارد. حال سوال اینجاست که آیا می‌توانیم مانند دکارت معتقد باشیم معرفت مابه این موم، همان معرفت به شکل آن در قالب مجسمه است؟ بدیهی است که چنین نیست. این یک معنای آن است که عامل ادراک ما از شیء هنری هر چند امتداد آن است، امااین امتداد با امتدادی که با ماهیت ماده نظیر مثال دکارت ارتباط دارد، تفاوت بنیادی دارد. هیچ کس نمی‌توانداز موم آب شده تصور مجسمه موی بکند که آن را ندیده است و همچنین آن را درک نماید. اما همه کسانی که موم را دیده اند، حالت های گوناگونان ( جامد و مایع) را درک می‌نمایند. البته در همین مثال اشیای عام به آنچه دکارت عامل معرفت اشیا (امتداد) می‌داند، انتقاد وارد است. چون در آنجا مباحث مهم رابطه ماهیت ماده و صورت مادهعمیقا بررسی نشده، در این خصوص مباحث ارسطو راه گشاست. که به آن می‌پردازیم.
ارسطو و امتداد
پیشتر گفتیم که می‌خواهیم دامنه موضوع امتداد و معرفت اشیا را به زمان های کهن تر یعنی یونان باستان بسط دهیم. در این خصوص آرای ارسطو به واسطه اهمیتی که در موضوع نوشتار ما دارد، حایز اهمیت است؛ چون وی در مطالب خود بخش هایی را به مبحث ماهیت ماده و ارتباط آن با صورت آن اختصاص داده؛ یعنی همان چیزهایی که در معرفت اشیا، خصوصا شی هنری، کارآمد است. پس با توجه به مطالبی که تاکنون در خصوص شیء، امتداد و ماهیت گفتیم، سوال می‌کنیم: جوهر یک شیء چیست؟ ارسطو جواب می‌هد:" از انجا که جوهر هرچیز هستی اولیه آن است و چنین مهم می‌گردد که یک چیز خاص چیزی جز هستی اولیه آن نیست، پس جوهر هر چیز با خود آن چیز برابر است(اصل این همانی). هر شیء مفرد یکی است وبا ساختار معقول و قابل فهم خود یکی است.[ پس جوهر شیء عین شیء است]. واین حالت صرفاتصادفی نیست. داشتن شناخت از یک شیء واحدمثل داشتن شناخت ا جوهر آناست." (مهدا ایرانی مطلب، ص171). حال ببینیم این نظزیه چه طور توسط ارسطو در رابطه با ماهیت ماده بسط داده می‌شود. " چون هستی (یا وجود) را باید چیزی موجود و داشته بگیریم، واضح است که جویا می شویم که  چرا ماده چیزی است. مثلا چرا " این چیزهای [واقع] در آنجا یک خانه اند؟" زیرا "خانه بودن" در انها وجود دارد. یا چرا "این چیز"، یا پیکری که دارای چنین شکل است یک انسان است. بنابراین، ما در اینجا علت ماده را (که همان صورت است) – و آن به این سبب "چیزی" است – جستجو می‌کنیم. این همانا جوهر است." (شرف الدین خراسانی،ص259).
از مقایسه این آرا با آنچه دکارت از معرفت اشیا با عنوان عامل امتدا نام می‌برد، در می‌یابیم که نظر ارسطو در خصوص معرفت به شیء یا اختصاصا شیء هنری صائب تراست؛ چون هر اثر هنری در حقیقت و در مرحله نخست، در قالب فرم متعین می‌شود و ازهمین تعیین (شنیداری، تجسمی‌و حتی لامسه) شناخته می‌شود. پس شاید صحیح باشد بگوییم: حقیقت هر چیزی به صورت آن است. برای مثال؛ این تجربه شاید برای بسیاری از ما اتفاق افتاده باشد. کاغذ هر چند به ظاهر ماده ای نرم و لطیف است، اما بسیار اتفاق افتاده که دست در صورت برخورد با لبه آن مانند برخورد با لبه تیزچاقو آسیب ببیند. آیا جز این است که دراین حالت، حقیقت کاغذ به صورت آن بوده، نه ماده آن؟ آیا جز این است که معرفت ما در ان شکل خاص کاغذ به عنوان شیء برنده است؟
مطالعه موردی
حال با توجه به توضیحات فوق به مصادیق امتداد در اثار هنری می‌پردازیم. از آنجا که پرداختن به این موضوع در زمینه های مختلف هنری مانند موسیقی، معماری، نقاشی و... از ظرف یک مقاله بیشتر است، فقط به این بسنده می‌کنیم که مساله امتداد در هر یک از زمینه های هنری و حتی در نوع خاصی از آن، ویژگی های خود را دارد. برای مثال؛ به نظر می‌رسد امتداد در معماری با امتداد در نقاشی متفاوت است؛ چون در معماری در اثر واقع می‌شویم؛ یعنی در امتداد واقع هستیم. اما آیا در نقاشی، امتداد در فضا اتفاق می‌افتد؟ آیا در همه سبک های نقاشی، برای مثال امتداد یک میز در سبک رئال، در صورت دارا بودن پرسپکتیو، با امتداد همین موضوع در سبک کوبیسم یکسان است؟ به این ترتیب برای جلوگیری از اطاله کلام و از سویی بیان آنچه در این نوشتار با آن شروع کردیم، یعنی هنر مجسمه سازی (مثال مجسمه مومی)، آثار دو تن از مجسمه سازان معاصر را که نمونه بارزی از هوشمند و توجه آنان به این مسالهاست، معرفی می‌کنیم.
اتوبُل
اتوبل، مجسمه ساز معاصر آلمانی، هنرمندی است که مجسمه هاس مدرنی می‌سازد. آثار اتوبُل هر چند از ساده ترین شکل در طراحی بهره می‌برند، اما به لحاظ قرار گیری آنها در فضا و همچنین پرداختن به موضع مرئی و نامرئی (بجز جنبه های زیباشناسانه ظاهری) دارای آموزه های خاص از توجه ئ به کارگیری هوشمندانه امتداد درمجسمه سازی است. اتوبل می‌کشد به یاری فرم هایی که شروع و اتمام آن در فضا نامحسوس است، تا سرحد امکان مرزهای نامرئی و مرئی را در هم آمیزد و بدینوسیله از زیر سیطره امتداد( به معنای محدود کردن یک مجسمه) رهایی می‌باد و مخاطبش را متوجه فضای سیال و نامحدود نماید. " چه کسی حدی را برای حوزه میان مرئی و نامرئی (بودن و نبودن) تعیین می‌کند؟ آن حد می‌تواند مرز تجربه را بسازد؛ وضعیت آرامی‌که میان روح و عقل وادراک سازمان می‌دهد و راهی به ذهن می‌گشاید. [مجسمه های اتوبل] اندیشه را بیان می‌کند، در حقیقت آثار اتوبل می‌کوشد تا دامنه امتداد را تا مرزهای لاتناهی متصور سازد.
آنیش کاپور
آنیش کاپور، مجسمه ساز انگلیسی هندی الاصل، یکی از مجسمه سازان معاصر است که آثاری متفاوت و منحصر به فرد خلق می‌کند. از میان آثار آنیش کاپور، گوی های براق، به جهت ارتباط با موضوع این مقاله، برای ما حایز اهمیت است. این آثار که نمونه ای از آن را مشاهده میکنید، بازگوی توجه به امتزاج امتداد اشیای پیرامون در امتداد مجسمه است. به عبارتی دیگر؛ اگر اتوبل می‌کوشد به یاری امتداد خطی و ایجاد ابهام در مرز بودن و نبودن آن از سیطره امتداد ظرفیت های بصری جدیدی را به دست آورد، کاپور می‌کوشد تا با بهره گیری از ترفند انعکاس امتداد اشیا در امتداد مدور مجسمه های خود، آنها رادراثر خود ممتد نماید. به این ترتیب، به رغم به کارگیری شیو ای متافوت، به هدفی مشابه آن با بیانی شخصی دست می‌یابد. اهیمت سطح صیقلی اثر کاپور را می‌توان با تصور فرم ساخته شده بدون سطح صیقلی آن متذکر شد. در این صورت این مجسمه فقط به یک امتداد (فرم) تخم مرغی شکل ساده ختم می‌شود؛ حال آن که سطح صیقلی آن حتی مخاطب را در مجسمه ممتد می‌نماید.

 Cloud Gate- آنيش كاپور 


     دنيای وارونه- آنيش كاپور

    


نتیجه
1- تلقی امتداد به عنوان ماهیت اشیا به آن معنا که دکارت می‌آورد نمی‌توانددرباره اشیایی هنری صادق باشد.
2- اطلاق واژه امتداد به عنوان ماهیت شی هنری در صورتی صحیح است که مراد از آن صورت نامتغیر و معرف آن شی بخصوص باشد.
3- در این صورت است که می توان گفت، حقیقت هر شیء هنری بیش از هر چیز در گرو معرفت امتداد (فرم) است.
4- امتداد واقعی در فضا اتفاق می‌افتد.
 

 
گردآوری : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
اختصاصی سیمرغ
منبع :دو هفته نامه هنرهای تجسمی‌تندیس