بیوگرافی محمد احصایی
متولد 8 تیر 1318- قزوین
کارشناس گرافیک از دانشکده هنرهای زیبا
عضو هیأت علمی دانشکده هنرهای زیبا (1357- 1387)
عضو هیأت مؤسس انجمن هنرمندان نقاش ایران (1376)
عضو شورای عالی صنفی طراحان گرافیک ایران (1377)
دو دوره عضو شورای عالی انجمن خوشنویسان ایران و شورای عالی تعیین شایستگی استادی (1364- 1367)
عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی در بخش هنر و شرکت در برنامهریزی دروس بخش خط و گرافیک در این شورا (1364-1365)
عضو شورای عالی هنرهای تجسمی کشور (1367)
عضو کمیته متخصصین خبره جهت ارزشیابی هنرمندان خوشنویس
عضو پیوسته فرهنگستان هنر
عضو شورای ارزشیابی هنرمندان نقاش- گرافیک در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی (1383- 1384)
عضو کمیته نهایی شورای ارزشیابی هنرمندان خوشنویس کشور- میراث فرهنگی
حضور در غالب فعالیتهای موزه هنرهای معاصر به عنوان عضو هیأت مشاوران هنری، عضو انتخاب آثار و هیأت داوری (1365-1380)
برگزاری دو نمایشگاه انفرادی در ایران، فرانسه، کانادا، امارات متحده عربی و فنلاند
حضور در تعداد کثیری از نمایشگاههای گروهی در ایران، فرانسه، سوئیس، ایتالیا، چین، بنگلادش، آلمان، عربستان، افریقای جنوبی، انگلیس، امریکا،...
دریافت لوح افتخار از سوی هیأت داوران برای فعالیتهای هنری (1370)
تقدیر شده در پنجمین بیینال نقاشی ایران (1379)
برگزیده چهرههای ماندگار از طرف صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران (1383)
دریافت مدال درجه یک فرهنگ و هنر از دست ریاست جمهوری (1384)
زندگی محمد احصایی در کودکی
در قزوین و در خانه جد پدریاش متولد شد. خانهای بزرگ با حیاط وسیع و اتاقهای زیاد، كه بزرگترین آنها برای پذیرایی بود. با اُرسیهای متعدد و گرهسازی شده، با طرحها و نقوش هندسی و شیشههای رنگین؛ و هر بار كه آفتاب مستقیم به آن میتابید، بازی چشمگیر و سرشار از نور و رنگ را در اتاق شكل میدادند. غوغایی از رنگهای درخشانِ شیشهها و رنگهای فرش، كه حسی آسمانی، شوقانگیز و خیالبخش را در ذهن كودك میساختند.
در روزهای آفتابی ماههای سرد، هر بار كه در تنفس اتاق، ارسیها رو به حیاط گشوده میشد تا خورشید بیدریغ، گرما و نورش را نثار كند، وسعت حیاط و درختانی چند در باغچه و آسمانی كه بر فراز بود، خودنمایی میكرد. پرواز پرندگان، و حركت ابرپارههای سفید و نرم بر پهنه آبی آسمان، و صدای وزوز حشرات در سكوت میانه روز، احساسی لذتبخش از آرامش و رخوت را به وجود میآوردند.
حیاط بعداً مأمن بازیهای كودكی شد. برای دویدن، فریادهای شادمانه و خندههایی از سر خوشی؛ و نیز جایی برای ساختن، با چیزهایی كه میشد یافت: سنگ، خاك، چوب، برگ، ...
پدربزرگ پدری، مردی تاجرپیشه، صاحب احترام، متدین، و با، باورهای عمیق در زندگی بود. میراث ارجمندی كه برای فرزندانش نیز به ارث گذاشت.
پدربزرگ و مادربزرگ مادری در تهران زندگی میكردند؛ در امیریه، خیابان انصاری. و روزها یا ماههایی از سال نیز در آنجا سپری میشد. بنابراین، در كودكی، و نوجوانی حوادثی را شاهد بود كه بعداً در حافظه تاریخی این مرزوبوم ماندگار شدند.
«تشییع جنازه رضاشاه را به خاطر دارم. و نیز كودتا بر ضد مصدق. و قیافه لاتولوتهایی كه عربدهكشان مرگ بر مصدق میگفتند. و چهره پدربزرگم كه متأثر از این حادثه گریه میكرد.»
دوران مدرسه، كه فرا رسید، كمكم استقلال بیشتری پیدا كرد. دامنه دوستانش وسیعتر شد. با كتاب و خواندن و نوشتن و نیز با معلمهایی، كه آدمبزرگهای دیگر زندگی او شدند، آشنایی یافت. آغاز خوشنویسی نیز از همین سالها شكل گرفت. شاید با دیدن قطعاتی از خط خوش در كتابهای فارسی، شاید از طریق كتیبههای فراوانی كه حواشی شبستانهای مساجد نگاشته شده بود، و شاید هم به خاطر رضایت خاطر و مهر بیشتر معلمی كه به او آموختن خط را آغاز كرد. خانم پورانمنش در كلاس چهارم دبستان، كه خوشسیما و مهربان و خوشنویس و از شاگردان استاد زرینخط بود. در هر صورت، چیزی در جان داشت كه گرما گرفت، به آتش نشست و سرانجام شعلهور شد. بعد از این، كار به اختیار نبود و نمیشد از آن خلاصی یافت. در كنار درس و مشق و بازی و شیطنتهای نوجوانی، تمرین خوشنویسی نیز جای ویژهای پیدا كرد.
«عصرها كه به منزل میرسیدم، بعد از اندكی مرور درسها، كه فقط كفاف قبولی را میكرد، دیگر همه چیز را فدای مشق خط میكردم.»1
سیكل اول دبیرستان را در قزوین گذراند. در دبیرستان محمد قزوینی (1335).
«بعد از ظهرها، كه كلاس مرتبی نبود، گاهی برای مرور درسها یا از حفظ كردن مطالب میرفتم به مسجد جامع و در داخل شبستان اصلی روی آجرها كنار دیوار دراز میكشیدم و درسهای خود را از حفظ میكردم. اما، آنچه بیشتر به خاطرم مانده است، شكلهای بسیار دلانگیز زیبای متن كتیبههای قرآن به اسلیمیهای آراستهای بود كه دور تا دور شبستان را طی میكرد و در بالای آن مارپیچ عظیمی از نوشتههای به خط كوفی بود كه دیوار بلند شبستان را در چهار طرف دور میزد. اكنون، كه این خاطره را برای شما نقل میكنم، خنكای لطیف جانبخش آجرهای آن شبستان را در پشت و شانههای خودم حس میكنم و در چشمم منظره كتیبههای بسیار فاخر كلام خداوندی را، كه با چه زیبایی حیرتانگیزی نوشته و گچبری شده بود، به طور زنده میبینم. هر دفعه در بین مرور كردن دروس یادم است كه چند بار محو زیباییهای حیرتانگیز آن بنای عظیم مقدس و متعالی میشدم. بنایی كه ساختمان و تزئینات آن انسان را بیهیچ واسطهای با معنی و حكمت متعالی اسلامی رو در رو قرار میداد. باید عرض كنم كه این دو- سه سالی كه در قزوین بودم، فرهنگ اصیل و بالنسبه اسلامی آن روزها- كه چه در منزل جد پدری و چه در شهر جریان داشت- و گذران وقت در چنان جاهایی، زمینه اصلی و پایة واقعی ذوقها و كارهای بعدیام شد.»2
برای ادامه تحصیل و به نیت انتخاب شغل معلمی، در دانشسرای مقدماتی تهران ثبت نام كرد. در اینجا مرحوم نجمآبادی استاد خط و نقاشی وی بود.
«استاد بسیار شریف و فهیمی كه علم و عرفان و هنر در خانوادهشان موروثی بود. ایشان [...] مرا به كلی در جریان اصلی این هنر اصیل قرار دادند. و با سعه صدر و بزرگواری تعلیم خط همسالان را به عهده بنده گذاشتند. [...] در سال آخر دانشسرا (تابستان 1337) اردویی در رامسر از دانشآموزان ممتاز هنر سراسر كشور ترتیب داده بودند كه بنده هم از دانشسرای تهران در آن اردو شركت كرده بودم. در بخش مسابقات خطاطی بین همه اول شدم. بعد از بازگشت، خدمت ایشان واقعه را عرض كرده و وی چند صفحه از كاغذهای مرحوم پدرشان، كه میرزارضا كلهر به ایشان داده بودند، به بنده مرحمت كردند، و این موجب شد، بعد از آن چند بار در منزل پدریشان (مرحوم حاجشیخ مرتضی نجمآبادی) در خیابان حاجشیخ هادی به خدمت ایشان مشرف شدم.
دستنوشتههای مرحوم میرزارضا كلهر و سیاهمشقها و بعضی سطرهای ایشان را، كه از مرحوم پدرشان به یادگار مانده بود، یكییكی به من نشان میدادند و توصیف هر یك را بسیار دقیق و با احترام مخصوص به آن مرحوم، برای بنده شرح میفرمودند. مخصوصاً تقویمهایی كه میرزا برای ناصرالدینشاه هر ساله مینوشتند، چندتایی را نزد ایشان دیدم. چند صفحه از دستنوشتهها و سیاهمشقهای پدرشان را به بنده مرحمت كرده و فرموده بودند كه مرحوم شاگرد مرحوم میرزاكلهر بودند.و مرحوم میرزاكلهر را مرحوم حاجشیخهادی نجمآبادی غسل داده بودند، در وبا-ی آن سال كه منجر به مرگ آن استاد گرامی شد، و من اولین بار این موضوع را از ایشان شنیده بودم. آثاری را كه از استادان دوره قاجار در نزد ایشان دیده، بسیار در بنده تأثیر گذاشت. شمارهای از روزنامه شرف را به بنده دادند و فرمودند: یا از روی این مشق كن و یا از روی دفترچههای مرحوم عمادالكتاب. بنده مقداری از دفترچههای عمادالكتاب را از قزوین و مقداری دیگر را از دكان كتابفروشی، مقابل جبهه جنوبی مسجد سپهسالار تهیه كرده بودم و ایشان میدانستند و توصیه اكید كردند كه حالا كه آثار كلهر را نمیتوانی به دست بیاوری، از روی آن دفترچهها كار كن. بنده آن روزها منحصراً از روی دفترچهها رسمالمشق مرحوم عمادالكتاب، كه به طور كامل هم نستعلیقهای آنها را فراهم كرده بودم و هم بیشتر شكستهنستعلیقها را، كار میكردم.»3
بعد از تحصیل، سالی را نیز نزد استاد حسین میرخانی به فراگیری خط پرداخت.
«تعداد ما شاگردان ایشان زیاد نبود. به غیر از چند نفر آقایانی كه به حمدالله امروز به خوشنویسی مشهور هستند، آقایان امیرخانی، خروش و واشقانی - استادان گرامی كنونی انجمن خوشنویسان ایران - از همدورهایهای آن روزهای بنده بودند.»4
دیپلم كه گرفت، به استخدام آموزشوپرورش (وزارت فرهنگ سابق) درآمد و به منطقه شهر ری فرستاده شد، تا در روستای خُلازیر (از توابع شهر ری) به تدریس بپردازد. یك روز در میان، به روستای خلازیر میرود. دوچرخهای نیز برای این منظور تهیه كرد. بزودی این دوچرخه وسیلهای برای طی هم مسیرهای كوتاه یا بلند وی در مقطعی از دوران پركار و پرفعالیت او شد. تلاش بیوقفهاش رفتهرفته مسیرهای نو و درهای تازهای را مقابلش میگشود.
همزمان، با تدریس در منطقه شهر ری، برای تدریس خوشنویسی و ادبیات در دبستان جهان تربیت نیز دعوت میشود. مدرسه جهان تربیت، در تناقضی عجیب با مدارس شهر ری، دبستانی اعیانی و جایی بود كه اغلب اشراف و خانوادههای سرشناس تهران، بچههاشان را برای تحصیل میآوردند. پرویز تناولی نیز در آنجا به تدریس مشغول بود. هنوز مدت كوتاهی از برگشت تناولی از امریكا به ایران نگذشته که آتلیه كبود را تأسیس میکند.
«گاهی به آتلیه كبود سر میزدم. یك بار كارهایی از زندهرودی و مربوط به تجربههای نخستین، كه بعداً نام سقاخانه را گرفت، در آنجا دیدم. او با اعداد و حروف و مُهرهای قدیمی كار میكرد و اینها را روی دستهای بریده و علامتهای عزاداری، كه متن تابلو را تشكیل میداد، مینشاند، با رنگهای طلایی و سبز و آبی و قرمز.»5
«درباره كارها از تناولی سؤال كردم، و وی برای من توضیح داد. سپس پرسید: تو چرا كار نمیكنی؟ و به من توصیه كرد: تو با خط خیلی كارها میتوانی بكنی.»
محمد احصایی تا این زمان آشنایی خوبی با خطوط نستعلیق و ثلث پیدا كرده است. این توانایی موجب فرصتهای تازهای شد كه چشماندازهای دیگری را مقابلش گشود. بنابراین، بعد از چند سال تدریس، رفتهرفته كار در مدارس را كنار گذاشت، و بیشتر به فعالیتهای مرتبط با علاقه خود پرداخت. از آموزشوپرورش شهر ری به سازمان جوانان شیروخورشید انتقال یافت تا به عنوان گرافیست و خوشنویس كارش را دنبال كند (1341- 1344).
«با الهام از تعلیمات عمادالكتاب، اولین مقالات پیرامون روش خوشنویسی و طرز تركیبات مقررات را نوشتم كه در نُه شماره نشریه این سازمان به چاپ رسید.»
همچنین تدریس در دبستان جهان تربیت را كنار گذاشت، و در مؤسسه تبلیغاتی گردونه و نیز مؤسسه پارس، كه مؤسسهای بزرگ در حیطه گرافیك و چاپ بود، به عنوان خطاط به كار پرداخت (1339- 1344). در مؤسسه گردونه با رویین پاكباز، و در مؤسسه پارس با مرتضی ممیز، علیاصغر معصومی، آیدین آغداشلو، حاجاسماعیلی، محلاتی، شاهمیری، ... همكار است. همنشینی و دوستی با آنها سبب شد، خوشنویسی را در حیطهای تازهتر تجربه كند.
«در كنار كار خوشنویسی [...] با تجربههای گرافیكی و نقاشی، به كشف زبان بصری و كاربرد امروزی خط پی بردم و، در واقع، قدمهای اولیه كارهای نقاشی با خط را از همانجا شروع كردم.»6
احصایی اولین تجربههای خود را این طور شرح میدهد: «در خفا با شكل كلمات كلنجار میرفتم، كه البته در این گونه فعالیتها شیوه ثلث بیشتر مورد تجاوز بنده قرار میگرفت. مواقع بیكاری یك سطر شعر را میگرفتم و كلمات آن را تماموكمال به هم قفل میكردم. یك روز دیدم از تركیب چند تا از كلمههای شعری، كه انتخاب كردهام، اصلاً خوشم نمیآید و كاریشان هم نمیتوانم بكنم. آنها را حذف كردم. كار كه تمام شد، متوجه شدم كه پس میشود به دلخواه كلماتی را در تابلو گذاشت و زمزمه شعر فقط بهانهای برای آن باشد. اولین عملكرد فرهنگی و بار ادبی كلمات گرفته و بدل به چیز دیگری شود، با حروف و حدیثی دیگر.»7
با تأسیس سازمان كتابهای درسی، كار در مؤسسات گردونه و پارس را كنار گذاشت و به عنوان خوشنویس و مدیر آتلیه گرافیك، و بعد از مدتی با سمت مؤلف و كارشناس كتابهای درسی، در سازمان به كار پرداخت. (1364- 1350). تألیف یك دوره سهساله بخش خط كتابهای هنر دورة راهنمایی و روش تدریس آنها از جمله فعالیتهای وی در سازمان است.
احصایی در 1346، در رشته نقاشی دانشكده هنرهای زیبا پذیرفته شد، و همزمان با كار در سازمان كتابهای درسی، به تحصیل نیز پرداخت. سال اول را در رشته نقاشی تحصیل كرد.
«ممیز در سال 1343 یا 1344 برای تحصیل به فرانسه رفته بود. با برگشت او به ایران (1347 یا 1348) قرار شد كه گرافیك نیز به صورت رشتهای مستقل در دانشكده تدریس شود. من و عدهای دیگر از دانشجویان ادامه تحصیلمان را در این رشته تازه گذراندیم. به پیشنهاد ممیز، و در حالی كه دانشجو بودم، قرار شد، درس خط را در گرافیك (در آغاز نام گرافیسم خط برای آن انتخاب شده بود) من تدریس كنم (1350).
از جمله اتفاقات مهم برای او در این سالها، آشنایی با كارل اشلامینگر- نقاش و مجسمهساز آلمانی- است.
«اشلامینگر همسر ایرانی داشت، و به همین دلیل مدتی نیز در ایران بود. با تناولی دوستی داشت و به او سر میزد. از این طریق من نیز با او آشنا شدم. نمونه كارهای خط مرا كه دید، خیلی خوشاش آمد و گفت: با این روش تو كارهای زیادی میتوانی انجام دهی. بعد از این ایشان مشاوری برای كارهای من شد. اتودهایم را مرتب به ایشان نشان میدادم، و او صحبتهای مفصلی در اطراف خط و بخصوص فلسفه خط میكرد. او قبلاً شاگرد هانری كُرْبَن، و یك عارف حقیقی بود. از ایشان خیلی بهره گرفتم. بعد از تناولی مدیون تعلیمات و راهنماییهای ایشان هستم. نفر سومی هم هست كه خیلی حمایت، مواظبت و تشویق كرد، دوست پنجاهسالهام آیدین آغداشلو كه قدرشناس هر سه هستم.»
احصایی اولین فعالیتهای نمایشگاهی را در ارائة آثار نقاشیخط خود از دوره دانشجویی آغاز میكند. نخستین بار در نمایشگاهی جمعی در هتل هیلتون اثری از نقاشیخط را، كه با رنگ روغن روی بوم كار كرده بود، به نمایش گذاشت (1347). در همین سال نیز در مسابقه نقاشی دانشجویان هنرهای تجسمی به عنوان نفر اول معرفی شد. چند سال بعد نیز در نمایشگاه جمعی نقاشی در موزه ایران باستان، عنوان نقاش برگزیده سال را دریافت كرد (1352).
اولین ارائه فردی آثارش نیز در بهمن 1351 (گالری سیحون) و دومین آن نیز در 1353 (انجمن فرهنگی ایران و امریكا) اتفاق افتاد. وی در نخستین نمایشگاه خود در گالری سیحون، تجربهگری و تلاشهای اولیه خود را در ایجاد تركیبهای تازه با خط ثلث و نیز به كارگیری بافت و رنگ مناسب ارائه كرد. تلاشی كه دو سال بعد و در نمایشگاه وی، در گالری شماره 1 انجمن فرهنگی ایران و امریكا، به گواهی نقدهایی كه بر آن شده، به بار نشست.
بهروز صور اسرافیل، منقد نامآشنای این سالها، در نقدی كه بر دومین نمایشگاه انفرادی او مینویسد، در بخشی با اشاره به نمایشگاه اول او میگوید: «محمد احصایی از كسانی است كه از حدود سالهای 1340 به خوشنویسی بر بوم و تابلوهای ویژه نقاشی روی آورده است. به عنوان یك خطاط و خوشنویس بیشتر كارهای اولیه او با خط ثلث رقم زده شده، گرچه در خط نستعلیق هم مهارت دارد. در طول چندین سال احصایی كوشش خود را بر آفریدن تركیبهای تازه از خط ثلث متمركز كرد، و به نقل از بروشور نمایشگاه كنونیاش در انجمن ایران و امریكا، حروف خط ثلث را پارهپاره كرده و دوباره به هم تاباند، در هم قفلشان كرد؛ جمع و بازشان كرد ... اما هرگز از قالب یك خوشنویس بیرون نیامد. وابستگی احصایی به سنتهای خطاطی تا آنجا بود كه حتا انتخاب بافت خشن و تازه به عنوان زمینه كار و افزودن سایهروشن به تركیبهای خطی نیز نتوانست هویت او را به عنوان یك خوشنویس مخدوش كند. اما، همان گونه كه گفتیم، وابستگی بیش از اندازه به معیارهای خطنویسی كلاسیك اندكاندك كارهای او را به تكرار میكشاند. شاید هر تابلوی تازه او زیباتر و كاملتر از پیش بود، اما منحنی نوآوری در هنرش به كندی رو به بالا داشت و لاجرم عامل در این صرف به تدریج بر جنبههای دیگر كارش تسلط یافت. شاید احصایی خود این نكته را دریافته بود كه پس از آخرین نمایش آثارش (که تصور میكنم دو سال پیش در گالری سیحون برپا شد) كمتر كار میكرد و ما نیز كمتر اثر تازهای از او میدیدیم. اما در نمایش كنونی، احصایی چهرهای كاملاً دیگرگون یافته است. اكنون دیگر میشود بیهیچ تردید از یك نقاش سخن گفت. اما نقاشی كه نقاشیهاش ادامه منطقی و دریافتنی دوران خوشنویسی اوست. به همین دلیل هم میشود با آسودگی گفتوگو از خط را در آثار تازه او به فراموشی سپرد و از یك شیوه انتزاعی نقاشی سخن گفت كه بر پایه عوامل ساختی (استراكچرال) مستحكمی بنا شده است.»8
آیدین آغداشلو نیز در بروشور همین نمایشگاه، پس از اشاره به تلاشهای نخستین وی مینویسد: «... حالا كارهای تازهاش را میبینم. اما چه تحول عظیمی است در روش او، تحول كه نه، انقلاب است. همه حسابكتابها و قواعد معمولش را در هم ریخته. ظاهراً به نظر میرسد از خودش خیلی دور شده، كه درست نیست. دقت كه كنید میبینید همان آدم است. اصلاً به خودش هم نزدیكتر شده؛ اما چه طور است كه این قدر متفاوت مینماید؟ راهش این است؛ دست عظیمی را فرض كنید كه به طرف ذات و جوهر كارهایش دراز شده باشد، و هر چه را كه قابل و لایق ببیند، بگیرد و بیرون بكشد، بپرورد، ببالد و بپالاید. ... احصایی را تا پیش از این نمایشگاه هنرمندی میبینم، بیشتر دقیق و متفكر و باانضباط، با رنگهای حسابشده و تركیبهای پولادین، كه همه چیز را شستهرفته و بجا كار میكند. اما حالا او دیگر غریزی است تا سنجیده رها شده است. حتا حرمت شكل حروف را هم دیگر ندارد. تركیببندی را هم اساس كار نمیداند. او دیگر خطاطی نیست كه نقاشی بكند، بلكه نقاشی است كه خطش هم خوب است. به سند همین كارها. به سند همین نمایشگاه. احصایی دیگر مقید به قیدی نیست. هر طرف كه بخواهد میرود. گفتم كه رها شده است. و رهایی همیشه شادمانه است.»
نمایشگاه بعدی او سال بعد در گالری لیتو اتفاق میافتد (1354). مجموعه جدیدی كه در اجرای آن بیشتر از رفتار آزاد قلم و به شكل خودانگیخته بهره گرفته بود.
«حس نوشتن در اینجا مانند ضربان قلب كسی است که چیزی در درونش جریان دارد. چیزی ذكرمانند، به دفعات و گوناگون و البته مقداری ناخودآگاه ...».9
«این كارهایی است كاملاً مجزا، كه از لحاظ شیوة اجرا، تركیب مصالح و حتا مفهوم به كارهای قبلیام شباهت ندارد. البته، هسته این كارها دو- سه تمرینی است روی كلمة الله كه آنها را در نمایشگاه سال 1351 در گالری سیحون گذاشته بودم. در هر حال، اینها جزء كارهایم جایی برای خود خواهند داشت. این بیشتر برایم یك اتفاق بود.»10
در جایی دیگر نیز پیرامون همین نمایشگاه چنین اظهار نظر میكند: «... سعی كردهام نوعی از ضربان تند و فوری قلمم را ثبت كنم. ضربانی كه از شكل نشانهای الله برمیخیزد. اما نمیدانم، یعنی دقیق نمیدانم، چرا این نشانه را انتخاب كردهام. شاید شكل آشنای این كلمه را، كه رابطهای حسی و پیچیده همیشه با من داشته است، علت اصلی باشد. یا بشود پا را فراتر گذاشت كه این نشانه است كه مرا انتخاب كرده است: حضور دائمی و عاطفی شدیدش در ذهنم ناگزیرم كرده از انتخاب. كار كردنم با این شكل، روشی رهاكننده را دنبال كرد؛ ایجاب كرد. حركات گاه در هم پیچیده و گاه از هم گریخته به نوعی تركیببندی خاص انجامید كه میان حسوحساب رفتار كرد. رنگ زمینهها را هم به همان سرعت و شتاب، كه در شكل اصلی بود، ساختم؛ چون میخواستم نوعی از فوریت یا حس تپیدن را داشته باشم. حاصل، گونهگونههایی است روی كاغذ ثبت شده.»
وی، با ارائهای از همین آثار، كه نام الفبای ازلی را بر آنها نهاده بود، موفق شد، در جشنواره جهانی نقاشی در كانی سورمر فرانسه، جایزه ملی دولت فرانسه را نصیب خود كند (1354).
در 1354، فرصت مطالعاتی یكسالهای در كوی بینالمللی هنرمندان در پاریس به احصایی تعلق گرفت، و این موقعیتی شد تا با شركت در نمایشگاههای متعدد كارهای خود را در محیط و فضای تازهای در بوته نقد بگذارد.
از اواسط سالهای 50 شاهد تلاش وی در تبدیل شیوه خطنویسی خود به نقشبرجسته هستیم. او در گفتوگو با بهزاد حاتم عنوان میكند: «برای نمایشگاه بعدیام طرح مجسمه بزرگی را تهیه میكنم، مجسمهای كه از داخل نمایشگاه تا فضای آزاد، مثلاً تا پیادهرو، كشیده میشود.»11
چنین فكری برای نمایشگاه عملی نشد، در عوض، این فكر سرآغازی برای ایجاد صدها متر مربع نقشبرجستههایی شد كه طی سالهای 1354 تا 1368 در داخل و خارج از كشور به وجود آورد. از جمله طراحی و اجرای چهارصدوپنجاه متر مربع سفال نقشبرجسته نقاشیخط سفارش دانشگاه تهران برای دانشكده الهیات (1354- 1357).
نگارش و سفالگری- نقش برجسته- كتیبه ایوان ورودی موزه ملی ایران به قلم محقق (1364). طراحی و اجرای دویستوسی متر مربع سفال لعـابدار نقشبرجـسته برای سفارتخانه ایران در ابوظـبی امارات متحده عربی (1367- 1370).
وی در خصوص نقشبرجسته دانشكده الهیات میگوید: «خیلی ذهنم را به كار سپردم. در آن كار كوشش كردم، معنی ادبی نوشتهها را، كه از منطقالطیر عطار انتخاب كرده بودم، به زبان تصویری ترجمه و تبدیل كنم.»12
«احصایی تجربههای تازهای را كه در گالری لیتو به نمایش گذاشته بود، یعنی روش خودانگیخته و رفتار آزاد در اجرای خط نقاشیهای خود را تقریباً در اواسط سالهای 50 كنار گذاشت، تا ابتدای سالهای 70، كه با تركیببندیها و موضوعات تازهای، مجدداً این شیوه را آغاز میكند.»13
با استخدام و عضویت در هیأت علمی دانشكده هنرهای زیبا (1357)، فرصت حضور بیشتری نیز در جمع دانشجویان برای آموزش پیدا كرد. در طی سالهای 60، در كنار فعالیتهای هنری و گاه اجرایی، به مطالعه روی قلم محقق و ریحان پرداخت.
«حدود چهارصد سال است كه كمتر به طرف آن رفتهاند. این شیوه، با وجود آن كه از ظاهر آن به نظر میرسد با قلم نستعلیق خودمان به كلی متفاوت است، اما، به گمان حقیر، از نظر زیباشناختی و بخصوص شخصیت صریح و ظرایف نهفته در آن، شباهت حیرتانگیزی با این قلم ایرانی دارد و سهلوممتنع میباشد.»14
تحریر ده جزء از قرآن كریم به قلم ریحان در 1364 و نیز تحریر سی متر كتیبه به قلم محقق برای بخش روابط فرهنگی وزارت آموزشوپرورش (1368)، تلاشهای وی را در نگاه دوباره به این شیوه از خوشنویسی نشان میدهد. در 1378، به خاطر احیای قلم محقق و تحریر و طراحی صفحاتی از قرآن، از وی به عنوان هنرمند برگزیدة خادم قرآن تقدیر شد.
محمد احصایی، با تأثیر از جنبش نوگرای سالهای 40 و قرآن و مهارتی كه در خطوط ثلث و نستعلیق یافته بود، در كنار مطالعه، دریافت و تجارت خویش از سنت تاریخی بجا مانده از خوشنویسی در كتیبهها و بناها، پایههای نقاشیخط خود را بنا كرد. در ایجاد این آثار نباید باورهای دینی و عرفانی وی را نادیده گرفت. او گاه با نظم و انضباطی درخور و گاه با روشی خودانگیخته تركیبی پیچیده و درهم تنیده از كلمات ایجاد میكند، بی آن كه قصد بیان ادیبانه و معنادار كلمات به كار رفته باشد. وی بیشتر به بار بصری و بیانی آنها توجه میكند، بی آن كه پیوند خویش را از سنت بجا مانده از دست بدهد.
«من به عنوان خطاط، در مدت بیشتر از چهلوپنج سال آموزش و كار مداوم، دستاوردهای متعددی از قطعات خوشنویسی، كتیبه، تابلوهای خطاطی، سفال نقشبرجسته [...] فراهم كردهام. اما، به عنوان نقاش از این هنر ملی، طی برداشتی خصوصی و با نگاهی تجریدی، كارهایی ساختهام كه جزء آثار نقاشیخط مشهور شده است.
بیشتر بدانید : دو تابلوی نفیس محمد احصایی به سرقت رفت +عکس
بیشتر بدانید : تابلوی غولپیکر احصایی در انتظار ثبت رکوردی جدید +عکس
بیشتر بدانید : گفتگو با ستاره 74 ساله هنر ایران + عکس آثار
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/cultture