نقاش اندوه و مالیخولیا + عکس
جورج دکریکو پایه‌گذار جنبش هنر متافیزیکی بود که بر هنرمندان سوررئالیست قرن بیستم تأثیر بسیار گذاشت. پس از سال ۱۹۱۹ به تکنیک‌های نقاشی سنتی و سبک‌های نئوکلاسیک و نئوباروک رو آورد، گرچه مرتباً بازگشت‌هایی به مؤلفه‌های هنر متافیزیکی در آثارش به‌چشم می‌خورد

جورجو د کیریکو؛ نقاشی متافیزیکی، اشیاء و سایه های اسرار آمیز

جورج دکریکو حلقه ی رابط میان خیالپردازی رمانتیک سده ی نوزدهم و جنبشهای آمیخته با عناصر غیرمنطقی  سده ی بیستم نظیر دادائیسم و سوررئالیسم ، انسانی صوفی مسلک و پژوهشگری غمگین بود که هرگز به آنچه می جست دست  نمی یافت . همه ی زندگی دکریکو تراژدی تلخی بود که به کمدی انجامید . هم خودش سرگشته بود و هم دیگران را سرگشته کرد . 

دکریکو در سال 1888 در یونان از پدر و مادری ایتالیایی به دنیا آمد . پدر وی که مهندس راه آهن بود و بطور دائم از بیماری رنج می برد ؛ هنوز سن و سالی نداشت که بیماری او را از پا درآورد و در سال 1906 به زندگی او پایان داد . دکریکو راه و رسم اولیه ی طراحی را در آتن آموخت ولی پس از مرگ پدرش مادر وی خانواده را به خاطر آینده ی پسر کوچکترش که به موسیقی علاقه داشت به مونیخ برد .

Giorgio-de-Chirico.jpg

دکریکو در آنجا با هنر آرنولد بوکلین ( 1901- 1827 ) ، نقاش رمانتیک سوئیسی و ماکس کلینگر (1920- 1857 ) نقاش و گراوورساز آلمانی آشنا شد . بوکلین به بناهای ویران و چشم اندازهای اندوهبار عشق می ورزید و فضایی که می آفرید سرشار از مالیخولیا و نوستالژی بود . آنچه دکریکو را تحت تاثیر او قرار می داد توانایی این استاد در انتقال حالت «شگفتی» ، واقعی کردن عناصر خیالپردازانه و قراردادن آن ها در کنار موضوعات روزمره ی زندگی بود . چیزی که بعدها اختصاصا بن مایه ی اصلی آثار خود دکریکو گردید .

دکریکو به هنگام اقامت در مونیخ در کنار طراحی و نقاشی نوشته های فلسفی نیچه و شوپنهاور را مورد مطالعه قرار داد و به مقدار زیادی از نوشته های آنان در آثار خور بهره گرفت . وی می نویسد :«نیچه و شوپنهاور نخستین کسانی بودند که معنای ژرف عدم وجود مفهوم زندگی را آموزش دادند و نشان دادند چگونه این عدم وجود مفهوم می تواند تبدیل به هنر گردد . تهی وحشتناکی که آن ها کشف کردند همان زیبایی خلوت و بی روح ماده است .»

نیچه که دکریکو وی را حاکم بر ماده می داند با بیان جمله ی «خدا مرده است» در واقع «تهی وحشتناک» نیچه را توصیف کرده است . انگاره ی مرگ خدا و پی آمد گریزناپذیر آن یعنی «تهی متافیزیکی ذهن انسان» بعدها جوهره ی اصلی آثار دکریکو را تشکیل داد . 

دکریکو در سال های 1909 و 1910 را با وجود بیماری سخت روده و دستگاه گوارشی با پشتکاری حیرت انگیزی به خلق نقاشی های شبه سوررئالیستی خود پرداخت و بر آنها عنوان «نقاشی های متافیزیکی » نهاد . آمیزه ی نقاشی بوکلین و گراوورهای ماکس کلینگر ، نوشته های نیچه درباره ی معانی تغزلی و نهفته در پشت شکل ظاهری اشیاء و نوشته های شوپنهاور و رویاهای نمادین او همه و همه سبب شدند تا جهان نقاشی های متافیزیکی دکریکو شکل بگیرد.

در نقاشی های دکریکو واقعیت و توهم درهم تنیده اند و انسان به شکلی تندیس وار در فضای تهی معلق شده است . جهان نقاشی های دکریکو آکنده از بناها و دیوارهایی بلند و نامتناهی و سایه های تاریک و درازی ست که بر روی زمین منعکس گشته اند . در بسیاری از آثار وی می بینیم میدان ها ، خیابان ها و پیاده روهایی که باید محل رفت و آمد و پیوند انسان ها با یکدیگر باشد ، به فضایی تهی ، ملال انگیز و آکنده از خلائی وحشتناک مبدل شده که در آن تنها پیکره ها و تندیس هایی تنها و منزوی به چشم می خورند . در حقیقت بیشتر تابلوهای دکریکو بیانگر همان «تهی وحشتناکی» است که نیچه از آن سخن می گوید . یعنی خلاء پرناشدنی ای که در جهان معاصر میان روابط انسان ها  با یکدیگر پدیدار گشته است . دکریکو در یادداشتهایش می نویسد : «در خیابان فاجعه در گذر است ... یک تکه نرم و شیرین را چنان با آرامش خیال می خورد که گویی قلب خود را می خورد . از دوردست صدای رعد و برق می آید و هرچیز در سقف شیشه یی می لرزد . باران پیاده روها را شسته است.»

آثار متافیزیکی دکریکو «جنبه ی شبح گونه»ی چیزها را آشکار می کند . جنبه ی شبح گونه ی چیزها در واقع جابجایی واقعیت یک شی می باشد که پندارگونه از ناخودآگاه تراوش می کند . دکریکو درباره ی نقاشی متافیزیکی می گفت :«هر شی دو جنبه دارد . یکی جنبه یی که عموما همه آن را می بینند و دیگر جنبه ی شبح گونه و متافیزیک که تنها پاره یی معدود از افراد آن هم در لحظه  های بصیرت و تمرکز متافیزیکی قادر به دیدن آن هستند . یک اثر هنری باید بیانگر چیزی بیش از شکل ظاهری خود باشد .»

تجرید متافیزیکی آثار دکریکو صلابتی دهشت بار دارد و فضای تابلوهایش کابوس گونه ، مالیخولیایی و بی انتهاست . میدان ها ، برج ها و اشیاء همه و همه در دورنمایی مبالغه آمیز نمود پیدا کرده اند . طوری که انگار در فضایی تهی قرار دارند و نوری سرد و بی رحم از منبعی ناشناخته بر آن ها می تابد و نیمه پیکرهای باستانی و تندیس های خدایان نیز همه یادآور دوران کلاسیک هستند .

در ساختار نقاشی های دکریکو تقارنهای کوچک ، نورهای درخشان ، سایه های تیره و فضاهای خالی ؛ همچنین سبزهای تند ، قهوه ایها و اخراییهای سیر ، با سایه های تیره که کاملا تخت و مات هستند و با درخشش رنگ زرین در تضادند ، ترسیم گر جهانی متافیزیک و غریب هستند . در واقع نوعی زیبایی غریب و نامنتظر برآمده از رویارویی با جهانی یک سره غریب در آثار دکریکو به چشم می خورد ، نوعی زیبایی پا درگریز و یا آن گونه که آندره برتون می گفت : «زیبایی تصادفی» .

در تابلوهای نقاشی دکریکو از جمله تابلوی «متافیزیسین بزرگ» انسان از روح خود محروم شده و بصورت یک عروسک خیمه شب بازی بدون چهره درآمده است . در حقیقت نمایش این گونه پیکره های بدون چهره نشان دهنده ی کوشش انسان در کشف «حقیقت» متافیزیک و در عین حال نمادی از تنهایی و پوچی کامل می باشد . همچنین عروسک ها می توانند پیش بینی وجود انسان هایی بدون چهره در میان توده ی مردم و یا تبدیل تدریجی انسان ها به عروسک هایی تهی باشند .

به طور کلی در جهان مالیخولیایی دکریکو پیکره نگاری ، تنهایی و انزوا ، اندوه غربت و مالیخولیا ، انتظار فاجعه یی ناآشنا ، بی مکانی و بی زمانی و حقیقتی متافیزیکی در ورای واقعیت های مادی بر فضای تابلوهای وی سنگینی می کند .

دکریکو در چهل سالگی نقاشی متافیزیکی را رها کرد و به سبک های سنتی تر روی آورد . با وجود این که آثارش عمق خود را از دست دادند ؛ اما ذکر این نکته لازم است که هرچند وی در اواخر زندگی خود دیالکتیک اولیه ی خود را نفی کرد و برای همیشه به نوعی خودکشی هنری دست زد ؛ اما حقیقت آن است که دکریکو در تلاش خود برای بیان «تهی متافیزیکی ذهن آدمها» تا عمق وجود انسان معاصر نفوذ کرد و او را تحت تاثیر خود قرار داد .

نورا موسوی نیا

گردآوری : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
منابع :
تاریخ هنر نوین . یوروادور هاروارد آرناسن . محمدتقی فرامرزی . انتشارات نگاه و زرین . 1374
انسان و سمبولهایش . کارل گوستاو یونگ . دکتر محمود سلطانیه . نشر جامی . 1377