هیچكاری غیر از كشیدن كاریكاتور بلد نیستم
«كامبیز درمبخش با معدهای به اندازه یك وعده غذای گربه، مثل یك نهنگ موضوع و مضمون شكار میكند.» این گفته ابراهیم حقیقی است درباره كاریكاتوریستی كه نه تنها نسل اولیهای هنردوست و علاقهمند به كاریكاتور او را به خوبی میشناسند بلكه نسل دوم، سوم و حتی امروز نسل چهارمیها نیز از ارتباط با كارهایش لذت میبرند و از كارهای او الهام میگیرند.
درمبخش كه كارهایش از پیچیدگی به سادگی معناداری گراییده و در این راه به سبك و شیوهای خاص دست یافته، متولد 1321 شیراز است. استعداد و علاقه ذاتی او به نقاشی و طراحی و رشد و نمو زیر سایه پدری هنرمند و هنردوست خیلی زود او را به وادی هنر نقاشی سوق داد و چاپ اولین كارش در ماهنامه ارتش نقطه عطفی در این زمینه بود كه افقهای روشن پیشرو را به او نشان داد. او تحصیلاتش را در رشته نقاشی در هنرستان هنرهای زیبای تهران به پایان رساند.
«كامبیز درمبخش با معدهای به اندازه یك وعده غذای گربه، مثل یك نهنگ موضوع و مضمون شكار میكند.» این گفته ابراهیم حقیقی است درباره كاریكاتوریستی كه نه تنها نسل اولیهای هنردوست و علاقهمند به كاریكاتور او را به خوبی میشناسند بلكه نسل دوم، سوم و حتی امروز نسل چهارمیها نیز از ارتباط با كارهایش لذت میبرند و از كارهای او الهام میگیرند.
درمبخش كه كارهایش از پیچیدگی به سادگی معناداری گراییده و در این راه به سبك و شیوهای خاص دست یافته، متولد 1321 شیراز است. استعداد و علاقه ذاتی او به نقاشی و طراحی و رشد و نمو زیر سایه پدری هنرمند و هنردوست خیلی زود او را به وادی هنر نقاشی سوق داد و چاپ اولین كارش در ماهنامه ارتش نقطه عطفی در این زمینه بود كه افقهای روشن پیشرو را به او نشان داد. او تحصیلاتش را در رشته نقاشی در هنرستان هنرهای زیبای تهران به پایان رساند.
درمبخش فعالیت هنریاش را (كه در اوایل كار صرفا به جنبه مادیاش فكر میكرد) از 14سالگی با نقاشی كشیدن برای فروش به مغازهها شروع كرد و خیلی زود با تلاش و كار فراوان و بیوقفه خود توانست صفحات خالی و بیجان مطبوعات داخلی و خارجی را نیز با طراحیهایش حیاتی تازه ببخشد. او در 18سالگی با درآمدی كه از این راه به دست آورده بود راهی سفر آلمان شد و توانست با كاریكاتورهای روز دنیا و كاریكاتوریستهای مطرح آن از نزدیك آشنا شود و علم و هنر آنها را فراگیرد. چاپ كتابهای مختلفی از جمله: بدون شرح، كتاب كامبیز، مجموعه طرحهای محیطزیست، المپیك خنده، سمفونی خطوط، داوینچی اگر مرا میدید و... و برپایی حدود 30 نمایشگاه انفرادی در داخل و خارج از كشور و 30نمایشگاه دستهجمعی داخلی و خارجی كاریكاتور و نقاشی، 50 سال همكاری دائمی با مطبوعات داخل و خارج از كشور و همچنین تدریس كاریكاتور در دانشگاه تهران از جمله دستاوردها و فعالیتهای گرانقدر هنری وی است. درمبخش همچنین عناوین و جوایز فراوان بینالمللی را در كارنامه هنری خویش دارد و داوری جشنوارهها و نمایشگاههای زیادی را به عهده داشته است.
اولینهای این هفته ما را با این كاریكاتوریست مطرح و پیشكسوت كه در عین پختگی و مهارت بهسادگی و افتادگی بینظیری چه در هنر خویش و چه در منش و زندگیاش رسیده است میخوانید.
اولینهای این هفته ما را با این كاریكاتوریست مطرح و پیشكسوت كه در عین پختگی و مهارت بهسادگی و افتادگی بینظیری چه در هنر خویش و چه در منش و زندگیاش رسیده است میخوانید.
اولینبار كه جذب هنر نقاشی و كاریكاتور شدید؟
من هم مثل تمام بچهها از كودكی به نقاشی علاقهمند بودم. بچهها وقتی زندگی را شروع میكنند همه بدون استثنا نقاشی میكشند، این یك حس درونی است. به نظرم بچهها از طریق نقاشیهایشان با بزرگترها حرف میزنند و خواستههایشان را با نقاشی نشان میدهند. تنها تفاوت آنها در شدت و ضعف این توانایی است. بعضی از بچهها در این زمینه قوی هستند و برخی ضعیف و فرق من با بقیه در این بود كه قویتر بودم و البته حضور در یك خانواده هنری و تشویق آنها نیز در گرایش من به این سمت بیتاثیر نبود. روزنامهها و مجلههای زیاد وارد خانه ما میشد و طراحیها، نقاشیها و كاریكاتورهای آن مجلات از همان كودكی همیشه توجه مرا به خود جلب میكرد. از روی آنها میكشیدم و برای خودم آرشیوی از آنها درست میكردم.
كدامیك از اعضای خانوادهتان گرایش هنری داشتند؟
پدرم. ایشان یك فیلمنامهنویس، فیلمساز، شاعر، داستاننویس و هنرپیشه بود. با قلم و كاغذ و كتاب و روزنامه و مجله سر و كار داشت و همه اینها در دسترس من هم بود. هنرمندهای زیادی هم به خانه ما رفت و آمد داشتند و همه اینها در گرایش من به سمت هنر خیلی موثر بود.
اولین آرزوی دوران كودكی؟
داشتن یك جعبه آبرنگ شاید اولین و مهمترین آرزوی من در آن دوران بود آنچنانكه وقتی پدرم برایم یك جعبه آبرنگ خرید، انگار دنیا را به من دادند. اولین كاری كه كردم این بود كه در جعبه را باز كردم و آن را بو كشیدم. بوی رنگ تا چند روز توی دماغم بود و با آن كیف میكردم. كارم این بود كه شبها آن را میگذاشتم زیر بالشم و تا صبح چند بار در آن را باز میكردم و بو میكشیدم و دوباره میگذاشتم زیر بالشم و میخوابیدم. هرچند بچههای این دوران آنقدر مداد رنگی و آبرنگ و وسایل بازی و الكترونیكی و... دیدهاند و دارند كه شاید نفهمند و درك نكنند من چه میگویم. اما آن موقع داشتن یك جعبه آبرنگ یا مداد رنگی برای ما یك موهبت بزرگ بود زیرا ما خیلی سخت به این چیزها میرسیدیم.
و اولین تفریح شما در این دوران؟
یكی از تفریحات من این بود كه بروم در مغازه اسباببازیفروشی و به اسباببازیها نگاه كنم. آنقدر عاشق اسباببازی بودم كه حتی یادم هست یك روز به دختری كه همسن خودم بود گفتم من و تو هر وقت بزرگ شویم با هم ازدواج میكنیم و بعد از ازدواجمان یك مغازه اسباببازیفروشی میزنیم. هم میفروشیم و هم هر وقت بیكار شدیم با اسباببازیها بازی میكنیم. بماند كه جدا از تفریح و سرگرمی، خیلی از آن اسباببازیها الهام میگرفتم، چون اگر دقت كنید اسباببازیها و عروسكها معمولا یك خاصیت و شخصیت كارتونی و كاریكاتوری دارند كه میتواند الهامبخش یك طراح و كاریكاتوریست باشد.
اولین طرح و نقاشی كه كشیدید و درجایی چاپ شد؟
اولین طرح من در مجله «ماهنامه ارتش» چاپ شد وقتی تنها 14ساله داشتم.
موضوع آن طرح چه بود؟
آنموقع علامت گروهبانهای ارتش با گروهبانهای شهربانی تفاوت داشت. علامت گروهبان شهربانی 3 تا 7 و علامت گروهبان ارتشی 3تا 8 بود. موضوع طرح من بحث و جدل این دو گروهبان با یكدیگر بود. گروهبان ارتشی به گروهبان شهربانی میگفت: تو اول باید به من سلام كنی چون من 3 تا هشت دارم ولی تو 3 تا هفت. در حالیكه هر دو گروهبان بودند.
احساستان بعد از دیدن طرح چاپشدهتان در مجله؟
احساس خیلی خوبی داشتم و مجله را همهجا میبردم و به همه نشان میدادم و آنها هم تشویقم میكردند. كاریكاتور آنموقع خیلی كم و تقریبا ناشناخته بود و تعداد كاریكاتوریستهای خوب از تعداد انگشتان دست هم تجاور نمیكرد و آنچه برای من خیلی ارزش داشت و هیجانانگیز بود، چاپ كارم در كنار كار این بزرگان بود. به هر حال چاپ آن كار، نقطه عطفی در زندگی هنری من بود.
اولین دستمزد هنری؟
200 تومان برای همین طرح و چند طرح دیگر در شمارههای بعدی گرفتم. این مقدار پول برای پسر 14سالهای كه ماهیانه فقط 5 تومان پول توجیبی داشت فوقالعاده بود.
اولین پولی كه گرفتید چه تاثیری در روحیه و كارهای بعدی شما داشت؟
شاید مشوق اصلی من در ادامه این مسیر همان پول و پولهای بعدی بود كه برای كارهایم میگرفتم. برای من كه سن و سالی نداشتم و دستم توی جیب خودم نبود گرفتن آن همه پول، خوشبختی بزرگی بود كه انگیزه فراوانی به من میبخشید. در نتیجه برای گرفتن پول بیشتر، كار زیادی میكردم. مثلا نقاشیهایی میكشیدم و میبردم خیابان فردوسی و با قیمت پایینی به مغازهدارها میفروختم. این تصاویر معمولا كپی بود از روی مینیاتورهای ایرانی یا تصاویری از آثار باستانی ایران مثل تخت جمشید كه مغازهدارها بعد از خرید از من آنها را به خارجیها میفروختند. این كار علاوه بر اینكه باعث شد احساس كنم میتوانم از راه نقاشی خرج خودم را دربیاورم، به خاطر تكرار در كشیدن یك طرح، مرا در این زمینه قویتر و ماهرتر نمود. راستش اوایل فقط به شوق دریافت پول كار میكردم اما كمكم به این كار و این هنر علاقهمند شدم و خود كار، شد عشق و دلمشغولی من.
در آن دوران نوجوانی با این همه پول و درآمدی كه از راه نقاشی كشیدن و كار در مطبوعات درمیآوردید چه میكردید؟
من تقریبا میتوانستم هر چیزی را كه دوست داشتم برای خودم بخرم مخصوصا اسباببازی كه خیلی دوست داشتم. در دوران 18 17 سالگی كمكم كار به جایی رسید و آنقدر وضع مالی من خوب شد كه حقوقم چیزی نزدیك به حقوق پدرم شد و من میتوانستم به خانوادهام هم كمك كنم. نقطه اوج كاری و درآمدی من، زمانی بود كه در 18 سالگی توانستم یك بلیت 500 تومانی اتوبوس بخرم و بهصورت زمینی به آلمان سفر كنم و البته آنجا هم تعداد زیادی از كارهای بدون شرحم را بردم و فروختم. كارهایم را مطبوعات خارجی میخریدند و درآمد خوبی داشتم ضمن اینكه با كاریكاتوریستهای دیگر هم آشنا شدم، زبان تصویری كاریكاتور را فراگرفتم و تازه فهمیدم كاریكاتور یعنی چه. هرچند بعد از 2سال بهخاطر سربازیام به ایران بازگشتم.
اولین مشوق؟
پدرم اولین مشوق من بود چون خودش هنرمند و علاقهمند به هنر بود. پدرم سردبیر همان ماهنامه ارتش بود. وقتی طراحیهایم را دید و به استعداد و علاقهام در این زمینه پی برد، مرا به یكی از دوستان و همكارانش در مجله به نام آقای جعفر تجارتچی طراح و كاریكاتوریست آن مجله معرفی كرد و از او خواست تا مرا راهنمایی كند. البته اطرافیانم از جمله همكلاسیها و معلمهایم نیز بهطور غیرمستقیم مشوق من بودند وقتی كارهای مرا در مطبوعات میدیدند و به من توجه نشان میدادند و همانطور كه گفتم دستمزدی كه میگرفتم نیز بهترین مشوق من بود.
اولین مربی و استاد طراحی و كاریكاتور؟
من برای كاریكاتور هیچ استادی نداشتم و به قولی خود ساخته بودم. آنقدر كار كردم و طرح كشیدم كه ذهنم بارور شد و توانستم به سبكی برسم كه خاص خودم بود. آقای تجارتچی هم استاد من نبود چون چیزی به من یاد نداد، فقط برایم چند طرح كشید كه من از روی آنها میكشیدم و الهام میگرفتم، فقط در همین حد. در واقع علاقه زیاد خودم به كاریكاتور، باعث شد كه این كار را جدی بگیرم. اما بعد از كلاس نهم، 3 سال رفتم هنرستان هنرهای زیبا، رشته نقاشی. آنجا نقاشی را زیر نظر اساتیدی همچون استاد هانیبال الخاص، ماركو گریگوریان و خانم مگردچیان جدیتر فراگرفتم.
اولین مجله یا روزنامه ایرانی كه در آن بهصورت حرفهای مشغول به كار شدید؟
روزنامه توفیق اولین روزنامه ایرانی بود كه بهصورت حرفهای در حدود 20 سالگی در آن مشغول به كار شدم و به مدت 8 7 سال با آن همكاری داشتم و از آنجا با كار حرفهای در مطبوعات آشنا شدم. البته قبل از این هم به مدت 2 سال در آلمان بودم و بهعنوان مهمان با برخی از مجلات آنجا كار میكردم.
اولین كتاب و مجموعه؟
اولین كتابم را در سال 1349جمعآوری و منتشر كردم كه مجموعهای از كارهای بدون شرح من بود.
چه احساسی داشتید بعد از چاپ اولین كتابتان؟
خب شاید برای سالها، یكی از آرزوهای من همین بود كه مثل همه كاریكاتوریستهای دنیا كتابی از كارها و آثار خودم داشته باشم و وقتی این كتاب چاپ شد در واقع به آرزوی خودم رسیده بودم. اما جالبتر اینكه امروز میبینم و میشنوم كه آن كتاب دستمایه و الهامبخش بسیاری از كاریكاتوریستهای مطرح امروز و علاقهمندان به این هنر بوده و حتی بعضی اذعان میكنند كه آن كتاب باعث شده اصلا كاریكاتوریست شوند.
اولین جایزه؟
سال 1968 برنده جایزه ششم مونترال كانادا شدم كه اولین جایزه دوران هنری من هم محسوب میشد.
یعنی تا آن زمان از هیچ مسابقه داخلی جایزه دریافت نكرده بودید؟
آنموقع كاریكاتور در ایران هنر شناخته شدهای نبود و هیچ جشنواره و مسابقهای هم برایش برگزار نمیشد. اما من از طریق آقای «دوولو» متوجه شدم كه در خارج از كشور جشنوارهها و مسابقاتی در این زمینه برگزار میشود. كاتالوگ آن مسابقات را گرفتم و برایشان كار فرستادم كه اولین كارم را برای همین مسابقه فرستادم كه برنده جایزه هم شد.
سوژه آن چه بود؟
سوژه، بازیهای المپیك مكزیك بود. مكزیك كشور فقیری بود، اما كلی برای این المپیك خرج كرده و مورد انتقاد قرار گرفته بود. من هم طرح یك مرد مكزیكی را كشیدم با آن كلاه معروفش در حالیكه پاهایش به حلقههای المپیك زنجیر شده بود.
كار من بعد از برنده شدن در یك مجله خارجی چاپ شد و همین باعث ورودم به دنیای كاریكاتوریستهای حرفهای شد.
جایزهای كه از این مسابقه نصیبتان شد چه بود؟
فكر كنم حدود 300 دلار پول نقد بود.
اولین جایزه بزرگ و مهم و معتبری كه بعد از انقلاب به آن دست یافتید؟
بعد از انقلاب جوایز مهم و معتبر بسیاری از جشنوارهها و مسابقات سراسر دنیا دریافت كردم، اما مهمترین و بزرگترین آن، مربوط میشود به مسابقهای با اعتبار جهانی بسیار بالا در سال 1992 كه بزرگترین جایزه كاریكاتور دنیا را داشت، یعنی مبلغ 20هزار دلار و برگزاركننده آن روزنامه «یومیوری شیمبون» ژاپن بود كه در روز 12میلیون نسخه تیراژ داشت. من تنها برنده این جایزه از جمهوری اسلامی ایران بودم.
و سوژه و موضوع آن؟
موضوع آن «زمان» بود. و من داستان انسان امروز كه دست و بالش بسته زمان و تقید است و مرتب از روی ساعت كار میكند و اسیر وقت است را به تصویر كشیدم. تصویری از یك انسان كه دست و پا و دهانش با ساعتهای مچی بسته شده بود یعنی اسیر وقت و زمان بود. اصل این كار رنگی بود و در حال حاضر در موزه كاریكاتور ژاپن است.
اولین نمایشگاه كاریكاتوری كه برگزار كردید؟
سال 1342 اولین نمایشگاه از كارهایم را در خانه آفتاب كه متعلق به وزارت فرهنگ و هنر آنموقع بود برپا كردم.
نمایشگاه موضوع خاصی داشت؟
نه، موضوع آن آزاد بود. در واقع اولین نمایشگاه انفرادی من هم بود كه مجموعهای از كارهای بدون شرح خودم را در آنها به نمایش گذاشته بودم و اتفاقا چون اینگونه كارها و نمایشگاهها در ایران خیلی كم بود با استقبال خوبی هم مواجه شد. (بد نیست اضافه كنم آقای اردشیر محصص اولین كسی بود كه در ایران نمایشگاهی از كارهای بدون شرح را برگزار كرد و نمایشگاه من دومین نمایشگاه بود.)
و اولین نمایشگاهتان در خارج از كشور؟
در سال 1359 نمایشگاهی از آثار بدون شرحم را در آلمان برگزار كردم كه در واقع شروعی برای برپایی نمایشگاههای بیشماری بود كه در خارج از كشور داشتم.
اولین خاطره شیرین دوران كاری و هنریتان؟
وقتی برای اولین بار بهخاطر قرار ملاقاتی كه با آقای بهزادی مدیر مسوول مجله سپید و سیاه داشتم به آن مجله رفتم، پیشخدمت و دربان آنجا جلوی مرا گرفت و گفت: بچه با كی كار داری و من گفتم با آقای بهزادی كار دارم، كاریكاتور كشیدم و قرار است چاپ شود. گفت: برو با بابات بیا (اینقدر بچه و كم سنوسال بودم.) تاكید كردم كه من خودم با ایشان قرار دارم تا بالاخره متوجه شد و پذیرفت. بعدا وقتی ماجرا را فهمید و مرا شناخت خیلی از من معذرت خواست و از روزهای بعد خیلی با احترام با من رفتار كرد.
و اولین خاطره تلخ این سالها؟
خاطرات تلخ معمولا در زندگی آدمها خیلی بیشتر از خاطرات شیرین است و آن قدر زیاد است كه آدم نمیداند كدامش را مطرح كند. اما اولین و تلخترین خاطره من این است كه در حالیكه آدم معروف و شناخته شدهای بودم، ناخواسته كشورم را ترك كردم و بالطبع بیكار شدم و جایی برای كار نداشتم. آنموقع آدم شناخته شدهای بودم كه همه چیز داشتم اما با مهاجرت به كشوری كه هیچ كس آنجا مرا نمیشناخت تبدیل به یك صفر شدم و باید دوباره همه چیز را از اول شروع میكردم. این تحقیر برای من خیلی ناگوار بود و سالها طول كشید تا بتوانم دوباره خودم را بالا بكشم.
اولین نشریهای كه در خارج از كشور با آن همكاری كردید.
مجله سوئیسی «نبل اشپالتر» كه یك مجله طنزآمیز و منحصر بهفرد در دنیا بود و تمام كاریكاتوریستهای مطرح دنیا در آنجا كار میكردند، اولین مجله خارجی بود كه با آن همكاری كردم. «نبل اشپالتر» كه معنی لغوی آن مه شكاف است، یك مجله اختصاصی هفتگی بود كه 135 سال سابقه كار داشت.
ابتدا به صورت مهمان با آنها همكاری میكردم، اما بعد كه مرتب كار میفرستادم، به مدت 23 سال جزو همكاران ثابت آن مجله شدم. خیلی از كاریكاتوریستها و علاقهمندان این هنر چه در ایران و چه در سایر كشورها اسم مرا از آنجا یاد گرفته و با من آشنا شدهاند. باعث و بانی پیشرفت حرفهای و بینالمللی من نیز درواقع همین مجله بود.
كاریكاتوریستهای منتخب و محبوب شما كه از آنها الهام گرفتهاید؟
«بوسك» و «شاوال» كه هر دو فرانسوی بودند. من از همان سال 1340(حدود 18 سالگی) چنان تحتتاثیر این دو كاریكاتوریست قرار گرفتم و عاشق كارهای آنها شدم كه ناخودآگاه این دو كاریكاتوریست چه از نظر موضوع و چه از نظر طراحی روی كار من تاثیر گذاشتند.
علاوهبر این دو نفر، بعدها با كاریكاتوریست رومانیالاصلی به نام استاین برگ آشنا شدم كه سادگی كارهایم را از ایشان الهام گرفتم. او یكی از بهترین كاریكاتوریستهای دنیا بود كه از لحاظ گرافیك و موضوع و سوژه كار، منحصر بهفرد بود. «استاین برگ» همچنین معروف به پیكاسوی كاریكاتوریستهاست و كسی بود كه كاریكاتور ساده (بازی با خط و ارزش دادن به خط) را ابداع كرد. معمولا اگر به كارهایم دقت كنید، رد پایی از كارهای آنها در كارهای من هم دیده میشود.
اولین هنر منتخب و محبوب شما بهغیر از كاریكاتور؟
من نقاشی هم میكنم اما ردپای كاریكاتور در آنها هم دیده میشود.
اولین نقاش محبوب و منتخب شما؟
به نظر من پیكاسو بزرگترین نقاشی است كه با كسی قابل مقایسه نیست چون در 14سالگی زیباترین طرحها و تابلوهای كلاسیك را كشیده و در طول عمرش بتدریج به سادگی مطلق رسید. همان راهی كه من هم دنبال میكنم و دوست دارم در نهایت به آن برسم.
اولین نمایشگاه نقاشی كه برگزار كردید؟
من در مجموع، 2 نمایشگاه نقاشی داشتم كه در 2سال اخیر به ترتیب در نمایشگاههای «هفت ثمر» و «نار» به معرض تماشای عموم درآمد. در این دو نمایشگاه كارهای حرفهای من در ابعاد بزرگ و با تكنیك اكریلیك به نمایش در آمد.
البته اولین نمایشگاه نقاشی من درواقع مربوط به دوران جوانی و تحصیل در هنرستان هنرهای زیبا است كه نمایشگاهی از كارهایم را بهصورت مشترك با سایر دانشآموزان نقاش به پیشنهاد مسوولان مدرسه برگزار كردیم.
اولین دلیل موفقیت خود را در هنر كاریكاتور چه میدانید؟
كار و كار و كار و اینكه در عمرم هیچ كاری غیر از كاریكاتور نكردم و همه وقت و انرژی و تمركز خود را روی این كار گذاشتم. یادم هست در 15، 16 سالگی 2صفحه كار از من در مطبوعات مختلف چاپ میشد. آنقدر طرح وكاریكاتور میكشیدم كه حتی به درس و مشقم هم نمیرسیدم. خیلی از روزها صبح زود از خواب بیدار میشدم و كار میكردم و میبردم روزنامه و مجله تحویل میدادم و بعد میرفتم مدرسه.
اولین شكست؟
شكستی نداشتم چون همیشه به پیروزی فكر میكنم و همواره امیدوار بودم و هستم.
اولین خصوصیت مثبت اخلاقی شما؟
مردمداری و مردمدوستی و مهربانی با همه، حتی با دشمنان خودم. (هرچند خیلیها با دیدن تصویر چهره من گمان میكنند آدم بداخلاقی هستم، اما حقیقتا اینطور نیست) خودم را هم نمیگیرم و از غرور و خودخواهی بیزارم.
اولین چیزی كه باعث رنجش شما میشود؟
اینكه كسانی به ناحق به چیزهایی رسیدهاند كه واقعا حقشان نیست مثلا در مورد هنر كسانی با سابقه بسیار كم و با كارهایی نه چندان حرفهای به آنچنان دم و دستگاهی رسیدهاند كه بیا و ببین! در حالیكه از آن طرف هنرمندانی داریم با سابقه كار طولانی و آثاری ارزشمند و هنری كه هنوز دغدغه اجاره خانهشان را دارند مثل خود من.
اولین تصویری كه با این قلم و كاغذ میكشید؟
این تصویر را برای شما میكشم كه زحمت كشیدید و به اینجا آمدید. (و شروع میكند به كشیدن و توضیح دادن... ) این آدمك معروف من است كه در دنیا شناخته شده است و در حال تقدیم یك شاخه گل به شماست. این گل یك گل معمولی نیست بلكه ریشه دارد و میتوانی بعدا آنرا توی یك گلدان بكاری.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: jamejamonline.ir
منبع: jamejamonline.ir
مطالب پیشنهادی:
کسی که با دستانش فریاد می کشید+گزارش تصویری
کاریکاتور، زنگ تفریح نیست!
كاریكاتورهایی كه گُم نمیشوند!
بیژن نعمتی شریف؛ نقاش، مجسمهساز، عروسکساز
سبک بسیار جالب هنرمند ایتالیایی در مجسمهسازی با چوب!!(تصویری)