یادت میاد نوشتی رو بخار شیشه...دلت اگه با من باشه، گم نمیشی تا همیشه... رسم دل سپردهها نوشتم و تو خوندی... با خوندنت تو رو به من رسوندی، شبُ سوزوندی...
چیزی نمیتونم بگم ، قراره از من بگذری ... چیزی نگو میفهممت ، باید از این خونه بری ... چند سال از امشب بگذره؟ ، تا من فراموشت کنم .. .تا با یه دریا تو خودم ، خاموش خاموشت کنم ...
... با تو ماه رو همه جا میبینم...حتی خوردشید و شبا میبینم...بی تو این دنیا که تو چنگ منه...دیگه چنگی به دلم نمیزنه...
چند دقیقه دیگر وقت داری تا به من نگاه کنی .... به من، به چشمانم و قلبی که تنها برای تو میتپد ... این شب و این باران و تو ...