با تو باید چه کنیم؟ تو را باید کجای این آشفته بازار بگذاریم و نگاهت کنیم؟ نه! خودت بگو که با تو چه کار کنیم؟ تمام حس ما در موردت سرشار از دوگانگی است؛ چیزی بین علاقه و نفرت.
 
عصبانی نشو. نفرت هم گاه ریشه‌های عجیب و غریبی دارد که در یک چشم به هم زدن می‌تواند تبدیل به علاقه شود. خودت عادتمان دادی که دنیای تو را یا سیاه سیاه ببینیم یا سفید سفید. اگر به یاد بازی‌های هیروشیما بیفتیم که با طحال پاره در زمین ماندی و مبارزه کردی مگر می‌توانیم نامی به غیر از قهرمان برایت در نظر بگیریم؟! اما وقتی به یاد کشمکش‌ها و غرور بی‌حدوحصرت در مواجهه با رسانه‌ها بیفتیم چیزی جز مقابله به مثل با تو در ذهن نمی‌گذرد. شاید به همین علت است كه هیچ‌گاه محبوب دل‌ها نشدی و دوستی در بین هواداران نیافتی! هوادارانی که در این روزهای غیبتت همچنان به یادت نمی‌افتند.

اولین مبارزه رسانه‌ای

«من از ارگانی نه زمین گرفتم و نه...» این بخشی از جملاتی بود که در یکی از شب‌های سرد زمستانی در برنامه 90 در مورد علی پروین جلوی چشم میلیون‌ها بیننده بر زبان آورد. حتی مخالفان پروین هم رفتار دایی را در آن شب نپسندیدند: «به من گفت بیا پرسپولیس، نرفتم و همان شب از تیم ملی خط خوردم.» جملاتی که آن شب چون پتکی بر سر علی پروین که روزی معلمش بود فرود می‌آمد و علی دایی همانند فاتحان جنگ، کلمات آلوده به خشمش را یکی یکی نثار پروین می‌کرد. خودش بود، علی دایی با همان محوریت خاص که هراسی از سر شاخ شدن با هیچکس ندارد. حتی با علی پروین که موج طرفدارانش می‌تواند آدم‌های گنده‌تر از دایی را با خود ببرد.

با چهره برافروخته در برابر خبرنگاران

كنفرانس مطبوعاتی علی دایی برای خبرنگاران مثل میدان جنگ بود. باید می‌رفتند تا حرف عادی را با زبان تند و پرسش‌ها را با نیش و كنایه بپرسند چون دایی در هر صورتی می‌خواست جواب دندان‌شكنی بدهد. او هیچگاه نخواست سهمی برای نگرانی رسانه‌ها در نتایج تیم ملی متصور شود و همیشه به دنبال این بود که ثابت کند رسانه‌ها به دنبال نابودی او هستند. با این حال هنوز چیزهایی از روند نتایج تیم ملی در جام جهانی وجود دارد که تنها علی دایی می‌تواند آنها را رمزگشایی کند. می‌تواند ولی به دلایلی فعلا ترجیح می‌دهد اینگونه وانمود کند که نمی‌تواند.

اولین و دومین خودکشی دایی

هنوز هواداران فوتبال جو وحشتناکی که در اواخر دنیای بازیکنی علی دایی از طرف فوتبالی‌ها و حتی غیر فوتبالی‌ها علیه او بود را به یاد دارند. اما او آنقدر برای بازی در تیم ملی پافشاری کرد که تماشاگران برای حذف نامش از تیم‌ملی دست به دعا شدند. آن زمان برخی از روزنامه‌نگاران تنها دشمن علی دایی را خود دایی می‌دانستند. آنها می‌گفتند تنها کسی که می‌تواند دایی را از پا درآورد علی دایی است. این اتفاق افتاد و خودش، علی دایی را از پای درآورد. علی دایی بازیکن، به‌دست خودش کشته شد و دیگر کسی به یاد گل‌هایش نبود. او در سال‌های بعد دوباره دست به دومین خودکشی حرفه‌ای خود زد! اما این بار علی دایی مربی را کشت؛ این دفعه هم هیچکس توان حذف علی دایی از صندلی تیم‌ملی را نداشت جز خود دایی. با تجربه‌های فوتبال ایران این موضوع را پیش‌بینی کرده بودند اما باز او توجه نکرد و نگاه از بالا به پایین خود به رسانه‌ها و حتی بزرگ‌های فوتبال را تغییر نداد تا دومین خودکشی حرفه‌ای زندگیش انجام شود. او دوباره کاری را انجام داد که جز خودش هیچکس قادر به انجامش نبود. حالا با این اوصاف خودت بگو باید با تو چه کنیم آقای همیشه شاکی؟ هان؟ نشنیدیم! با تو چه کنیم؟

جنگ با حاجی مایلی

پروژه بعدی خیلی زود کلید خورد. دومین چهره فوتبالی که دایی با او درگیر شد محمد مایلی‌کهن بود. دعوای بین حاجی مایلی و دایی روزهای مدیدی خوراک خوبی به رسانه‌ها می‌داد، تا جایی که حتی هوادارها به دنبال راهی برای آشتی این دو می‌گشتند. این بار او معلم دومش را به دادگاه فراخواند تا ادبش کند. برایش فقط و فقط پیروزی در این دعواها مهم بود. البته این بار با جملات احساسی مایلی در سیما همه چیز به خوبی و خوشی پایان یافت. دایی یکبار دیگر برنده شد و جالب آنکه تلاش نکرد از این برنده شدن لذت ببرد.

 
گردآوری:گروه خبر سيمرغ
www.seemorgh.com/news
منبع:donyayefootball.com