آیا تساوی در خانه دو تیمی كه تا امروز نمایش خیره‌كننده‌ای در جام جهانی داشته‌اند این‌قدر فاجعه‌بار و مستوجب استهزا بوده است؟

  
«خوب است كه دونگا، كره‌شمالی را مثل كف دستش نمی‌شناسد وگرنه این بازی حتما مساوی می‌شد». این طعنه مستقیم عادل فردوسی‌پور به افشین قطبی، آن هم در هنگامه مسابقه برزیل- كره‌شمالی چه معنایی می‌توانست داشته باشد؟ انتقال اطلاعات به بیننده‌ها یا انتقاد از سرمربی تیم‌ملی ایران؟ شاید هم عادل خود را موظف دانسته كه از موج «متلك‌پرانی به افشین قطبی» كه این روزها در مطبوعات ورزشی ما به شدت «مد» شده است، پیروی كند. آیا این احتمال برای گزارشگری كه او را همواره با كلیشه‌شكنی‌هایش به‌خاطر می‌آوریم كمی عجیب نیست؟

عادل فردوسی‌پور را مجری – گزارشگر طنازی می‌دانیم. با نكته‌سنجی‌های شیرینش در هنگام گزارش مسابقات و به‌خصوص با انتقادهای گزنده‌ای كه در هنگام اجرای برنامه 90 و با توسل به طنز و كنایه ایراد می‌كند. اما این بار جمله نیش‌دار عادل چندان عادلانه به‌نظر نمی‌رسید.

افشین قطبی به تاوان كدام یك از اشتباهاتش باید در میانه پخش مسابقه‌ای كه هیچ ربطی به او نداشت مورد تمسخر گزارشگر قرار می‌گرفت؟ به‌خاطر ادای جمله‌ای كه سعی كرد لشگر شكست‌خورده تحت فرمانش را با توسل به آن تهییج كند یا به‌دلیل نتیجه‌ای كه گرفت و كره‌شمالی و جنوبی را در خانه‌هایشان شكست نداد؟ همان كره‌ای كه با یكی از بهترین نمایش‌های جام تا این لحظه یونان را برد و همین كره‌ای كه دیشب پیش چشم تمام دنیا، برزیل بزرگ را با تلاش جسورانه خود كلافه كرده بود. طعنه‌آمیز است كه عادل خود بارها و بارها بر بازی قهرمانانه و دفاع سختكوشانه كره‌شمالی تاكید می‌كند و صحه می‌گذارد و همزمان سرمربی تیم‌ملی كشورمان را به جرم این‌كه همین تیم را در خاك خودش شكست نداده به باد تمسخر می‌گیرد! آیا تساوی در خانه دو تیمی كه تا امروز نمایش خیره‌كننده‌ای در جام جهانی داشته‌اند این‌قدر فاجعه‌بار و مستوجب استهزا بوده است؟ فراموش نكنیم كه تیم ما جنگ صعود به جام‌جهانی را نه در پیونگ‌یانگ باخت و نه در سئول كه ما در 4بازی مستقیم با این دو تیم هرگز شكست نخوردیم. بلیت سفر ما به آفریقای‌جنوبی روزی كنسل شد كه در تهران از عربستان شكست خوردیم و شاهد پایكوبی سعودی‌هایی شدیم كه خودشان هم توان صعود به جام جهانی را نداشتند. درست در روز نهم فروردین88؛ روزی كه قطبی هنوز «كف دست»اش را بو نكرده بود.

****

این نوشته به هیچ وجه قصد دفاع از افشین قطبی را ندارد كه بدون شك عملكردش شایسته انتقاد بوده و عاری از ایراد نیست. قطبی همان كسی است كه در زمینه استخدام بازیكن برای تیم باشگاهی‌اش كارنامه خوبی برجای نگذاشت. دستیارانی كه قطبی برای خود- چه در تیم باشگاهی و چه در تیم‌ملی- انتخاب می‌كند همیشه موجی از حرف و حدیث و حاشیه را به دنبال داشته‌اند. ما همه این‌ها را می‌دانیم. شاید افشین قطبی بعد از پایان مقدماتی جام‌جهانی و آغاز تلاش 18ماهه برای جام ملت‌های آسیا، بهترین انتخاب برای سرمربیگری تیم‌ملی ایران نبود. ما این نكته را هم به‌خوبی می‌دانیم. ما همه این‌ها را به‌خوبی می‌دانیم و این را به خود افشین هم ثابت كرده‌ایم.

شاید فقط یك نكته مانده كه باید توانایی‌مان را در آن زمینه هم اثبات كنیم. این‌كه با تمام مشكلات‌مان با او و با تمام انتقاداتی كه نسبت به عملكردش داریم، چون می‌دانیم كه 6ماه دیگر قرار است با او در قطر به‌دنبال آرزوهایمان بگردیم، می‌توانیم دست از «تخریب» برداریم و بیشتر به «تصحیح» فكر كنیم. ما به هر حال تیم‌ملی‌مان را دوست داریم و زمستان امسال در قطر افشین قطبی قرار است روی نیمكت این تیم محبوب‌مان بنشیند. اگر خرده اطلاعاتی از علم روانشناسی داشته باشیم حتما بر این نكته به‌خوبی واقفیم كه: «وقتی همه كاسه‌كوزه‌ها را بر سر یك نفر می‌شكنیم، دیگر نمی‌توانیم متوقع باشیم كه آن سر، سری بشود میان سرها»!

****

و حرف آخر؛ این روزها جام‌جهانی سوژه اصلی رسانه‌های ورزشی است و بعد از آن با فاصله زیاد، نقل‌و‌انتقالات باشگاه‌های ایران. در این میان نگارش یادداشتی در مورد تیم‌ملی و افشین قطبی چه ضرورتی دارد؟ اگر اتفاق دیشب رخ نمی‌داد نوشتن این یادداشت كار بی‌ربطی بود؛ درست مثل جمله عادل فردوسی‌پور در میانه گزارش دیدار برزیل و كره‌شمالی.

 
 
گردآوری: گروه خبر سیمرغ
www.seemorgh.com/news
منبع:goal.com