نقدی بر حرف های عجیب داورزنی: دشمن روی سکوها خود ماییم آقای داورزنی!
آقای داورزنی درباره حواشی پیش آمده در ورزشگاه ها, مقصر این اتفاقات را دشمن دانسته است

افزایش خشونت در ورزشگاه ها

پوچی یعنی اشک های آن کودکی که هراسان و پیراهن از تن در آمده، متنفر از ورزشگاه، توسط نیروهای امنیتی فراری داده می شود.

تباهی یعنی آن تصویری که در ذهن کودک پنهان شده در دستان پلیس مسئول در حال فرار از زیر سنگ ها نقش بسته: متنفر از ورزشگاه!

آنی که میله آهنی را کنده و پله ها را می کوبد تا کلوخ بشکند و پرتاب کند، آن یکی که قلاب سنگ در دست دارد و چنان از ته جانش با خشم سنگ می اندازد که حداقل خواهشش از آن سنگ کشتن کسی است که سنگ بر سرش فرود می آید.

روزی را به یاد بیاوریم که محمد مایلی اشک ریخت که: «چه خبرتونه؟ می فهمید چه می کنید؟ این داور هم مادر دارد، خواهر دارد؟ چه می گویید؟ شرم کنید...» و ما این فوتبال را خواستیم. او گفت نمی خواهد و همه ما خندیدیم و گفتیم جوگیر را ببین. برایش جوک ساختیم و مسخره اش کردیم.

نه اینکه فقط الان همه این زشتی ها را قرار باشد بیاندازیم گردن طرفداران اهوازی و تبریزی که ما تهرانی ها مگر کمتر از آنهاییم؟ کم حرف هایی زدیم که نباید می زدیم؟ کم شعار تجریک آمیز دادیم؟ کم رشتی ها را دست انداختیم؟ کم حرف هایی زدیم که ترک ها و عرب های عزیزمان را رنجانده باشد؟ اصلا کم سنگ انداختیم و خواهر و مادر این و آن را جلوی چشمان‌شان آورده ایم؟

ما همان هایی هستیم که استادیوم‌مان را کرده ایم جولانگاه سیگاری‌بارزن ها. این ها از دل رفتارهای ما ورزشگاه را بهترین مامن‌شان یافته اند و شده اند سلاطین تاریکی هایش.

کدام‌مان جرات داریم دست فرزندان مان را بگیریم و ببریم استادیوم؟ کدام‌مان؟ بعد می توانیم مثل مرد شماره دوی ورزش از این ژست های مدیریتی بگیریم که کار دشمن است. چند نفرشان از دشمن خط گرفته اند؟ اصلا شما درست می گویید آقای داورزنی، گروهی هم خط گرفته اند در اهواز بروند جنجال کنند ولی این ها دقیقا چند نفر هستند؟ در یک جماعت چند هزار نفره، چندتای‌شان ؟


این خود ماییم که فکر می کنیم هدف وسیله‌مان را توجیه می کند. برای رسیدن به آن هر دشمنی که پیش روی‌مان است را باید از روی زمین محوش کنیم. مایی که یادمان رفته فوتبال قرار است حال‌مان را خوب کند. یادمان بیاورد می توانیم شاد باشیم و شادی بزرگترین گم شده‌مان است. که امید نیاز داریم برای بازگشت به زندگی. برای رهایی از این زندگی کسل کننده سراسر گس.

 این اصلا خود شمایید که اگر قرار به گشتن دنبال متهم باشد، در صف جلو قرار می گیرید. شمایی که می توانستید با کمی شهامت، کمی درایت، محیط ورزشگاه ها را خانوادگی کنید. این اراذل و فرصت‌جوهایی که می گویید مثل سیب گندیده بقیه را می گندانند از این سکوها بریزید بیرون و بگذارید آن بچه وحشت‌زده سرش روی شانه های پدر و مادرش باشد و با آرامش فوتبال ببیند.

شما اما چه کرده اید؟ دنبال این هستید که جمشید بسم الله پیدا کنید، دلار را گردنش بیاندازید. یکی هم توی ورزشگاه ها پیدا کنید و پیراهن عثمانش کنید و بعد کم کاری خودتان در مدیریت صحیح ورزشگاه ها را گردن‌شان بیاندازید و یاد ماهایی که روی سکوها هستیم بدهید که این خشونت ها کار خود فروخته هاست و ما می توانیم سنگ بیاندازیم. مادر و خواهر این و آن را جلوی چشمش بیاوریم.

کاری کنیم که حالا آرزوی همه‌مان باشد که از ته دل آرزو کنیم برای بازگشت به عصری که در اوج خشم ابزار مورد استفاده‌مان شیر سماور بود و تهش اگزوز خاور و ته سرگرمی زشت و خشونت زده‌مان شکستن شیشه اتوبوس های بنز 302 شرکت واحد.

بیایید باور کنیم ورزشگاه حق آن کودکان وحشت زده است. بایید دست در دست هم، هر کدام گامی برداریم به سوی پاک سازی این فضای مسموم . دشمن در وجود تک تک ماست. هر کدام‌مان به سهم خود این دشمن درون را دور بیاندازیم. کمی صبورتر باشیم. کمی مهربان تر. ما همه ایرانی هستیم و می توانیم دست در دست هم فریادش کنیم این شعار زیبای #نه_به_خشونت_در_ورزشگاه‌ها را!



گردآوری:گروه ورزش سیمرغ
seemorgh.com/sport
منبع: khabaronline.ir