آلبر کامو
وقتی زنگ خانه ای که آلبر کامو در آن زندگی کرده است در «لورمارن» به‌صدا در می‌آید از بالای پله‌ها چند سگ پشمالو به ‌همراه کاترین پایین می‌آیند. آلبر کامو به بعضی از نزدیکان خود گفته بود که.....
 
پدرم عاشق زندگی بود
در حالی که در «اکس-آن-پرووانس» نمایشگاهی درمورد دنیای گیاهی در آثار آلبر کامو در حال برگزاری است، دختر کامو در خانه ای که با پدر دوست داشتنی خود در آن بزرگ شده است، پذیرای جمعی از روزنامه نگاران فرانسوی شده است.
وقتی زنگ خانه ای که آلبر کامو در آن زندگی کرده است در «لورمارن» به‌صدا در می‌آید از بالای پله‌ها چند سگ پشمالو به ‌همراه کاترین پایین می‌آیند. آلبر کامو به بعضی از نزدیکان خود گفته بود که در این منطقه و در این خانه کمی ‌از چشم اندازهای سرزمین مادری‌اش الجزایر را پیدا کرده است. کاترین کامو به گرمی ‌مهمانان خود را می‌پذیرد.
 
گروه روزنامه‌نگار را در این سفر «استفان الیویه بیسون»، کارگردان و «برونو پوتزولوی» بازیگر همراهی می‌کنند.
کاترین کامو نمایشنامه «کالیگولا» را که این دونفر روی صحنه برده اند به شدت پسندیده است. این نمایشنامه زمستان گذشته در تماشاخانه «آتنه» در پاریس‌روی صحنه رفت: «اغلب شنیده ام که می‌گویند آنها نمایشنامه را رنگ وبوی دیگری داده اند. من با این نظر اصلا موافق نیستم. آنها این نمایشنامه را با طراوت و سخاوت روی صحنه برده اند بی آنکه در پس زمینه فکر خود به این نکته بیندیشند که تئاتری که پدر من نوشته است تئاتر ایده است.» و ناگهان حسرت در کلامش موج می‌زند: «پدرم عاشق زندگی بود...»
علاوه بر این، در ماه می‌گذشته، اولیویه بیسون و پوتزولو همین نمایشنامه را در یکی از شهرهای الجزایر نیز روی صحنه بردند. کاترین کامو یک سورپرایز تدارک دیده است. او کیکی پخته که روی آن یک جمله نوشته شده است: «تولدت مبارک.» پوتزولو در این روز 44ساله می‌شود. برای دقایق متمادی فضای خانه را خنده و چشیدن کیک دستپخت کاترین کامو پر می‌کند. همه حرف‌ها در ادامه رنگ و بوی دوستی به خود می‌گیرند.
 
الجزایر؟
هم صحبتی با کاترین کامو از الجزایر شروع می‌شود. الجزایر سرزمین پدری اش که کامو همیشه به آن عشق می‌ورزید. کاترین هرگز نمی‌خواهد به الجزایر برود. این نکته را وقتی فهمیده است که نیکلا سارکوزی رئیس جمهور فرانسه به او پیشنهاد کرده که همسفر او در سفر به الجزایر باشد: «به ساکوزی گفتم من هر کاری را تجربه کرده ام، جز اینکه دیپلمات باشم. هیچ علاقه ای هم ندارم که این کار را تجربه کنم. راستش هیچ وقت نخواهم توانست دست‌های بوتفلیکا را بفشارم.» نمایشنامه‌های کامو بیشتر در مصر و تونس روی صحنه رفته است تا الجزایر. البته در الجزایر هم چند نویسنده شهامت این را داشته اند كه از آثار کامو دفاع کنند. کاترین دیگر علاقه ای ندارد در این مورد چیزی بگوید جز اینکه او اعتقاد دارد از موضع‌گیری‌های کامو درمورد الجزایر بد برداشت شده است.
 
از دو سوی مدیترانه
«الان وقت روی صحنه بردن نمایشنامه‌های کامو در الجزایر نیست. اجرای نمایشنامه‌های کامو در این برهه بیش از حد بحث برانگیز خواهد بود.» این جمله ای بود که دو سال قبل استفان الیویه بیسون شنید وقتی او با محافل دیپلماتیک فرانسه تماس گرفت تا رویای خود را جامه عمل بپوشاند: اجرای نمایشنامه «کالیگولا» در سرزمین مادری نویسنده. به نظر می‌رسید همه چیز تمام شده است و آقای کارگردان نمی‌تواند نمایشنامه آلبر کامو را در الجزایر روی صحنه ببرد اما او در «دفتر ملی فرهنگ و اطلاعات الجزایر» که به اختصار ONCI خوانده می‌شود یک حامی‌ پیدا کرد. این اتفاق موجب شد در فرانسه نیز گروهی به حمایت از تصمیم آقای کارگردان برخیزند. گزارشی رسمی‌که دفتر ملی فرهنگ و اطلاعات الجزایر در اختیار استفان الیویه بیسون قرار داده شده بود نشان می‌داد که نه تنها اجرای هیچ نمایشنامه ای بحث و جدل به همراه نداشته است بلکه بالعکس همیشه با استقبال نیز مواجه شده‌اند.
پوتزولو به خوبی شادی ای را که در قلب خود از اجرای بخشی از نمایشنامه احساس کرده است بهاد می‌آورد. الیویه بیسون نیز تاکید می‌کند که وقتی نمایش به پایان رسیده و آنها از سالن نمایش خارج شده‌اند تماشاگران آنها را در آغوش کشیده و اینگونه از آنها تشکر کرده‌اند. «کالیگولا»‌ای که آنها روی صحنه برده‌اند نخستین نسخه این کتاب بوده است که به سال 1941 برمی‌گردد. این نمایشنامه در پاییز دوباره روی صحنه خواهد رفت. نکته حائز اهمیت این است که نخستین نسخه این نمایشنامه از نظر سیاسی بسیار نادرست بوده و کامو به همین دلیل بعد از جنگ و شکست نازی‌ها آن را بازنویسی کرده است. کاترین کامو در این مورد لبخندزنان می‌گوید: «اشتباه سیاسی در خانواده کامو میراثی خانوادگی است. خیلی ساده است که در کالیگولا یک هیولا یا یک معمر قذافی پیدا کنیم. همانطور‌که بعضی‌ها هم این کار را انجام داده‌اند. این اتفاق کمی ‌من را دلخور می‌کند.» او به‌یاد می‌آورد که وقتی بچه بوده نمایشنامه را خوانده است و به پدرش گفته که از نظر او این نمایشنامه‌ای بسیار عجیب و غریب است و او را گیج کرده.
 
بالاخره کامو چطور پدری بوده است؟
این سوال را پوتزولو از کاترین می‌پرسد و کاترین بلافاصله به این پرسش پاسخ می‌دهد: «او هیچ وقت از خودش حرف نزد غیر از یک روز که او را غافلگیر کردم. پدر سرش را بین دو دستش گرفته بود و به من گفت: من خیلی تنها هستم... غیر از این همه چیز با او آرام بود. وقتی بچه بودم هرگز نمی‌دانستم که او مشهور بوده است. او را می‌دیدم که می‌خندد و پرجنب‌و‌جوش است. ما بی نهایت آزاد بودیم. او هیچ وقت ما را تحت فشار نمی‌گذاشت. حتی اگر تختخواب یا اتاق‌مان نامرتب بود ما را بازخواست نمی‌کرد. ما رازهای همدیگر را فاش نمی‌کردیم، دروغ نمی‌گفتیم، به دیگران احترام می‌گذاشتیم و در برابر کاری که می‌کردیم مسئول بودیم. وقتی مرتکب حماقتی می‌شدیم از ما می‌پرسید درمورد کاری که کرده‌ایم چطور فکر می‌کنیم و این خیلی ناراحت‌کننده بود. همیشه برای ما توضیح می‌داد که چرا دوست ندارد مثلا کار اضافه‌ای انجام بدهیم. به ما می‌گفت: «شما گرسنه نیستید، بالای سرتان سقفی دارید، کتاب دارید، بنابراین همه چیز دارید.» چیزی را که او در كتاب «آدم اول» تعریف می‌کند من از قبل می‌دانستم‌ مثلا می‌دانستم که او وقتی بچه بوده باید برای بازی کردن کفش‌هایش را درمی‌آورد. در طول روز او باز هم درمورد پدرش صحبت می‌کند: «او نزدیک به هشت سال برای بازنویسی آدم اول وقت گذاشت. من با خواندن نوشته‌های او می‌فهمیدم که چه زمانی او غمگین یا چه موقع شاد است. ساعت‌های متمادی را با دست نویس‌های او سر و کله می‌زدم، آنقدر که گاهی احساسی عجیب و غریب به من دست می‌داد؛ این که حتی من هم جزئی از نوشته او شده‌ام.»
 
كامو و آینده
پروژه بزرگ آینده کاترین این است که نامه‌نگاری‌های پدرش با «رنه شار»، «روژه مارتن دوگار»، «لوئی گی یو» و چند نفر دیگر را منتشر کند. او از بین کسانی که پدرش با آنها نامه نگاری و دیدار داشته است، «ژان گرونیه» را به‌خوبی به یاد می‌آورد. گرونیه کاترین را که در زمان کودکی دوست داشته است بندباز شود «شاگرد تنبلی» می‌دانسته که وقتی او با آلبر کامو حرف می‌زده از این سر اتاق به آن طرف سر می‌خورده است. از دیگر پروژهای کاترین همکاری با یک گروه موسیقی است که قصد دارند براساس «آدم اول» آهنگی بسازند. همچنین قرار است اقتباس‌های سینمایی نیز از برخی آثار کامو انجام شود. تاریخدانی به نام «بنژامن استورا» نیز در سال 2013 در مارسی نمایشگاهی درمورد کامو و آثار او ترتیب خواهد داد.
کاترین با این پروژه‌ها نیز همکاری خواهد کرد: «اول قرار بود نام این نمایشگاه «کامو و الجزایر» باشد. من تاکید کردم که در میان فرانسوی‌ها افراد دیگری هم بوده اند که ریشه‌ای آفریقایی داشته‌اند. فکر می‌کنم باید روی اندیشه پدر من متمرکز شد. او به دنبال صلح برای همه بود.» اکنون عنوان نمایشگاه عوض شده است: «بیگانه ای که به ما شبیه است.»
پوتزولو می‌گوید: «وقتی کالیگولا را بازی می‌کردم بعضی شب‌ها احساساتی غیرمنتظره ظاهر می‌شد که با بخشی از زندگی من همخوانی داشت.» کاترین اعتراف می‌کند که همه روزهایش را با خاطره‌های کودکی با پدرش می‌گذراند: «یک شب که به مرگ فکر می‌کردم خیلی ترسیدم. از اتاقم مادرم را صدا زدم اما صدای پدرم به من پاسخ داد: اگر می‌خواهی با مادرت حرف بزنی باید جم بخوری. من از تختم بیرون آمدم و به پدرم اعتراف کردم که می‌ترسم بمیرم و او جواب داد: این فکر خیلی مسخره است. برو بخواب. آنقدر به پدرم اعتماد داشتم که رفتم خوابیدم و بلافاصله هم خوابم برد. آن موقع هشت‌سالم بود. وقتی یادداشت او را در دفتر خاطرات روزانه اش خواندم 40 سال داشتم: «کاترین از مردن می‌ترسد. این که چنین وحشتی به سراغ چنین موجود کوچکی می‌آید چیزی جز رسوایی مطلقی برای دنیا نیست.»
پوتزولو که مثل آلبر كامو طرفدار فوتبال است می‌گوید: «من به ایده مرگ برخورد کرده ام اما راستش بازی کردن نمایشنامه‌های کامو به من کمک می‌کند که زندگی کنم. وقتی فوتبال بازی می‌کنم کاملا در زمان حال قرار دارم؛ زمان حالی که من را به ریشه‌ها برمی‌گرداند به چیزهای خیلی ساده ای مثل افتادن یا زخمی‌شدن زانوها. من اغلب این حس را در نوشته‌های کامو دیده‌ام.» کاترین باز به سراغ پدر نویسنده‌اش می‌رود: «پدر من به زوایای تاریک نور می‌تاباند. این مطلب را در همه نشانه‌هایی احساس می‌کنم که از سراسر دنیا دریافت کرده‌ام. او درها را باز می‌کند، به شما اجازه می‌دهد که آنجا باشید، که با قوت‌ها و ضعف‌هایتان زندگی کنید، با ناتوانی و قدرت‌هایتان.» روز به سرعت به پایان می‌رسد. باید کاترین را در خانه پدری تنها گذاشت؛ خانه ای که روح آلبر بزرگ هنوز در گوشه گوشه آن جریان دارد.
 
 
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: tehrooz.com
 
 
مطالب پیشنهادی:
پوچی آگاهانه آلبر کامو
 گفت‌وگو با دن‌ براون درباره خواب زمستانی‌اش در تابستان!
 100 داستان جنایی برتر دنیا
 نویسندگان برتر زن از دیدگاه گاردین
اعتبار آقای نابغه به دودکش بند است!