حکیم ابوالقاسم فردوسى طوسى شاعر حماسه سراى بزرگ ایرانى در سال ۳۲۹ هـ.ق در ناحیه طابران طوس دیده به جهان گشود. وى یکى از شخصیتهاى برجسته زبان و ادب پارسى است که با تنظیم شاهنامه در بکار بردن واژههاى فارسى از لحاظ مفاهیم و معانى در سراسر ایران مقامى بس شامخ دارد. حس میهن دوستى و وطن خواهى از ویژگىهاى شخصیتى وى به حساب مىآید.
همین حس قوى او را در به نظم کشیدن شاهنامه ترغیب کرد. وى دهقان زاده و از یک خانواده ثروتمند بود. فردوسى بعد از مرگ دقیقى تنظیم شاهنامه را عهده دار شد و همین امر باعث فقر و مستمندى وى گردید.
دل روشن من چو برگشت ازوى
سوى تخت شاه جهان کرد روى
که این نامه را دست پیش آورم
زدفتر بگفتار خویش آورم
و دیگر که گنجم وفادار نیست
همان رنج را کس خریدار نیست
در باب اوضاع بد اقتصادى خویش مىگوید:
الا اى برآورده چرخ بلند
چه دارى به پیرى مرا مستمند
چو بودم جوان برترم داشتى
به پیرى مرا خوار بگذاشتى
به جاى عنانم عصا داد سال
پراکنده شد مال و برگشت حال
همین حس قوى او را در به نظم کشیدن شاهنامه ترغیب کرد. وى دهقان زاده و از یک خانواده ثروتمند بود. فردوسى بعد از مرگ دقیقى تنظیم شاهنامه را عهده دار شد و همین امر باعث فقر و مستمندى وى گردید.
دل روشن من چو برگشت ازوى
سوى تخت شاه جهان کرد روى
که این نامه را دست پیش آورم
زدفتر بگفتار خویش آورم
و دیگر که گنجم وفادار نیست
همان رنج را کس خریدار نیست
در باب اوضاع بد اقتصادى خویش مىگوید:
الا اى برآورده چرخ بلند
چه دارى به پیرى مرا مستمند
چو بودم جوان برترم داشتى
به پیرى مرا خوار بگذاشتى
به جاى عنانم عصا داد سال
پراکنده شد مال و برگشت حال
کتایون همسر فردوسى از تنگدستى شوهرش رنج مىبرد و دائم از وضعیت موجود اظهار نارضایتى مىکرد اما وى با همه این احوال با شوق و علاقه به کار و تلاش در باب شاهنامه مىپرداخت.
فردوسى پس از مرگ پسرش برخلاف میلش شاهنامه را به سلطان محمود غزنوى تقدیم کرد. سلطان محمود در آغاز از سرودههاى فردوسى استقبال مىکند، وعده شصت هزار دینار طلا به ازاى هر بیت از اشعار به وى مىدهد اما در نهایت و خاتمه به قولش وفا نکرد زیرا شاعر در اشعارش رستم را ابرمرد و پهلوانى اصیل ذکر کرده و لشکریان رستم را نیز بسیار با فّر و عظمت به تصویر کشیده بود و همین امر حسادت سلطان محمود را برانگیخت به طورى که برخلاف وعده اش بیست هزار درهم نقره به شاعر عطا کرد. فردوسى از این موضوع بسیار غمگین و خشمگین شد. در جایى در هجو سلطان محمود چنین مىسراید:
چو اندر تبارش بزرگى نبود
ندانست نام بزرگان شنود
هر آن کس که شعر مرا کرد پست
نگیردش گردون گردنده دست
بداندیش کش روز نیکى مباد
سخنهاى نیکم ببد کرد یاد
چو اندر تبارش بزرگى نبود
ندانست نام بزرگان شنود
هر آن کس که شعر مرا کرد پست
نگیردش گردون گردنده دست
بداندیش کش روز نیکى مباد
سخنهاى نیکم ببد کرد یاد
بالاخره فردوسى در سال ۴۱۱ هـ.ق در زادگاهش در باغى که متعلق به خودش بود به خاک سپرده شد. شاهنامه بعد از حمله اعراب به ایران سندى براى ابقاى زبان و ادب پارسى به شمار رفته است. بنابراین فردوسى کمک قابل توجهى به پویایى ادبیات این مرز و بوم کرده است.
سراسر شاهنامه سرشار از پند و اندرزهاى مفید و داستانهاى پهلوانان ایرانى است که هر کدام مظهر شهامت، دلاورى، وفادارى بى حد و مرز به وطن خویش مىباشند.
که گیتى سپنجست و جاوید نیست
فرى برتر از فر جمشید نیست
بیا تا جهان را به بد نسپریم
بکوشش همه دست نیکى بریم
اگر دسته دارى به دستت مبوى
یکى تیز کن مغز و بنماى روى
که گیتى سپنجست و جاوید نیست
فرى برتر از فر جمشید نیست
بیا تا جهان را به بد نسپریم
بکوشش همه دست نیکى بریم
اگر دسته دارى به دستت مبوى
یکى تیز کن مغز و بنماى روى
اما در کل شاهنامه به صورت تلفیقى از داستانهاى اسطوره اى تخیلى و تاریخى حماسى است یعنى شخصیتهاى داستانى شاهنامه از اسطوره به واقعیت منجر مىشود. در آغاز پادشاهى نظیر کیومرث و طهمورث با دیو و پرى به جنگ مىپردازند:
پس پشت لشکر کیومرث شاه
نبیره به پیش اندرون با سپاه
بیامد سیه دیو با ترس و باک
همىبآسمان بر برآکند خاک
پس پشت لشکر کیومرث شاه
نبیره به پیش اندرون با سپاه
بیامد سیه دیو با ترس و باک
همىبآسمان بر برآکند خاک
همچنین اسطوره بنیاد نهادن جشن سده که در دوره پادشاهى چهل ساله هوشنگ صورت پذیرفت:
شب آمد برافروخت آتش چو کوه
همان شاه در گرد او با گروه
یکى جشن کرد آن شب و باده خورد
سده نام کرد آن جشن فرخنده کرد
زهوشنگ ماند این سده، یادگار
بسى باد چون او دگر شهریار
شب آمد برافروخت آتش چو کوه
همان شاه در گرد او با گروه
یکى جشن کرد آن شب و باده خورد
سده نام کرد آن جشن فرخنده کرد
زهوشنگ ماند این سده، یادگار
بسى باد چون او دگر شهریار
داستان از دوره فریدون به بعد تا پادشاهانى نظیر داراىها از حالت اسطوره خارج مىشود اما در آن شخصیتهایى که زاییده تخیل هستند و مىتوانند نمادى در خارج داشته باشند وجود دارد. جوانمردىها و دلاورىهاى یلان و پهلوانانى نظیر رستم در این دوره از جذابیت خاصى نزد خاص و عام برخوردار است. رستم مشهورترین و با عظمت ترین حماسه ملى ایرانى قلمداد مىگردد.
وى نمونه انسان آرمانى فردوسى است. با شخصیتى جوانمرد که خرد و گذشت و فداکارى توام با قدرت برتر و خارق العاده اى در او جمع گشته است.
وى نمونه انسان آرمانى فردوسى است. با شخصیتى جوانمرد که خرد و گذشت و فداکارى توام با قدرت برتر و خارق العاده اى در او جمع گشته است.
رستم در طول زندگى پرشکوهش گاه مىجنگد، گاه مىبخشد و عدالت پرور و بر همه جوانب مسلط است. ماوراى هرگونه خرد و اندیشه اى با موقعیتها سازگار مىشود و در جهت هدف و منظورش پیشروى مىکند. با تدبیر و راى و اندیشه اش موانع را از بین مىبرد پس هفت خوان رستم را یکى پس از دیگرى پشت سر مىگذارد.
بیاراید آن نامور پیشگاه
بسر برنهد آن کیانى کلاه
ببخشد همىاو بدرویش چیز
که برجان او آفرین باد نیز
وزین روى رستم یلان را بخواند
سخنهاى بایسته چندى براند
کسى را که یزدان کند نیکبخت
سزاوار باشد ورا گنج و تخت
جهانگیر پیروز باشد بجنگ
نباید کشیدن به بیداد چنگ
بباید کشیدن گمان از بدى
ره ایزدى باید و بخردى
هنر، مردمىباشد و راستى
ز کژى بود کمىو کاستى
بیاراید آن نامور پیشگاه
بسر برنهد آن کیانى کلاه
ببخشد همىاو بدرویش چیز
که برجان او آفرین باد نیز
وزین روى رستم یلان را بخواند
سخنهاى بایسته چندى براند
کسى را که یزدان کند نیکبخت
سزاوار باشد ورا گنج و تخت
جهانگیر پیروز باشد بجنگ
نباید کشیدن به بیداد چنگ
بباید کشیدن گمان از بدى
ره ایزدى باید و بخردى
هنر، مردمىباشد و راستى
ز کژى بود کمىو کاستى
در مرحله دیگر فردوسى شخصیتهاى واقعى تاریخى از زمان داراها، پادشاهى اشکانیان و ساسانیان تا حکومت یزدگردى را دنبال مىکند. به طورى که اسطوره تخیلات ذهنى جایگزین واقعیت مىشود. قصه شاهانى که مىتوان آن را مجموعه اى از دو سبک رمانتیسم و رئالیسم که از پیشگامانش پیشى گرفته بود تلقى کرد.
بنابراین از شخصیتهاى واقعى نظیر اسکندر (متعلق به دوره مقدونیه و یونانى) در شاهنامه حماسه آفرینىها و هنرنمایىهایى را به قلم آورده است. مثلاً ازدواج اسکندر با روشنک (رکسانا) که به روایتى دختر داریوش نیز مىباشد چنین روایت شده است:
سوى روشنک همچنان نامه اى
ز شاه جهاندار خود کامه اى
نخست آفرین کرد بر کردگار
جهاندار و دانا و پروردگار
دگر گفت کز گوهر پادشا
نزاید مگر مردم پارسا
چو شد روشنک سوى شهر صطخر
پذیره شدش هر که بودیش فخر
بر آن چتر دیبا درم ریختند
زبرمشک سارا همىبیختند
سوى روشنک همچنان نامه اى
ز شاه جهاندار خود کامه اى
نخست آفرین کرد بر کردگار
جهاندار و دانا و پروردگار
دگر گفت کز گوهر پادشا
نزاید مگر مردم پارسا
چو شد روشنک سوى شهر صطخر
پذیره شدش هر که بودیش فخر
بر آن چتر دیبا درم ریختند
زبرمشک سارا همىبیختند
دیگر شخصیتهاى واقعى نظیر اردشیر، انوشیروان، هرمز و غیره که هر کدام با چاشنىهاى ذوقى و سلیقه اى گردآورنده شاهنامه به نظم کشیده شده است.
به طور مثال در ولیعهدى هرمز توسط پدرش نوشیروان چنین آمده است:
چو من بگذرم زین سپنجى سراى
جهانرا بباید یکى کدخداى
که بخشایش آرد به درویش بر
به بیگانه و مردم خویش بر
نراند سخن جز به راى و به داد
همیشه خردمند و نیکو نهاد
همیشه به نیکى بود راى او
ابرگاه شاهان سزد جاى او
به طور مثال در ولیعهدى هرمز توسط پدرش نوشیروان چنین آمده است:
چو من بگذرم زین سپنجى سراى
جهانرا بباید یکى کدخداى
که بخشایش آرد به درویش بر
به بیگانه و مردم خویش بر
نراند سخن جز به راى و به داد
همیشه خردمند و نیکو نهاد
همیشه به نیکى بود راى او
ابرگاه شاهان سزد جاى او
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: nasour.net
مطالب پیشنهادی:
شگفتیهای پزشکی ایران باستان در شاهنامه
ستاره درخشان آسمان فرهنگ و ادب فارسی
ترجمه و تاثير شعر فارسي در شبه قاره
حافظ را بیشتر بشناسیم
مولانا : خاموش پرگفتار