هفت شهر عشق را عطار گشت
پایان عمر عطار با افسانه ها آمیخته است...شیخ ما را کجا می بری این پشته کاه را بستان وشیخ را رها کن مغول به ریشخند در وی نگاه کرد وشیخ نیز به ریشخند در مغول نگاه کرد و گفت: بفروش که بیش از این نمی ارزم...

امسال در بزرگداشت عطار زنگ عرفان در مدارس به صدا در می آید همچنین امسال در سراسر جهان سال بزرگداشت  بزرگ عارف جهان مولانا نیز می باشد به گفته خود مولانا  عطار روحی بود که رایحه ء عطر آگین سخنش چون مسیح مردگان وادی نفس را حیات بخشیده و به سیر وحرکت در هفت وادی عشق رهنمون شد .


مولانا  خود دراین رابطه سروده است :

             عطار روح بود و سنایی دو چشم او 
            ما ا ز پی سنایی وعطار می رویم

وهرچند گفته اند که :   ((مشک آن است که خود ببوید نه آن که عطار بگوید ))  اگر گوینده فریدالدین محمد عطار نیشابوری باشد در وادی حقیقت مشک همان سخن عطار است که خود در منطق الطیر سخن نغمه سرداده است که :

               کردی ای عطار بر عالم نثار
              نافه مشک هرزمانی صد هزار 
           
             از تو پر عطر است آفاق جهان               
              وز تو در شورند عشاق جهان 
           
              ختم شد بر تو چو خورشید نو ر          
               منطق الطیر و مقامات طیور     

عطار که از بزرگ عرفای پیشین پارسی است هفت شهر عشق را چون هدهد شهر عشق سلیمان که رمز بسم ا۰۰۰ در منقار معرفت پنهان داشت خود سیرطریقت نمود وپیشوای مرغکان جهان گشت ومرغ جان مرغان دنیارا از سیمرغ حقیقت مستی و واله گی آموخت .....

 وی در اواسط یا اوایل قرن ششم (به قولی  ۵۴۰  ا واخر دوره سلجوقیان خراسان وبه قولی ۵۱۶ به دنیا آمد ) .وناظر بلای بزرگ تاریخی ایران حمله مغول بود وبه روایاتی در  ( ۶۱۸یا۶۱۹ ) مرغ جانش از قفس ودام تن رهاگشت.....
پایان عمر عطار با افسانه ها آمیخته است از جمله معروف است به دست مغولی اسیر گشت وآن مغول به فراست دریافت که شیخ را مقام ومنزلتی است اورا به بند می برد تا در بازار سودایش کند .یکی از مریدان آمد و گفت شیخ را به صد دینار بفروش عطار گفت نفروش که بهای من بیش از این است ومریدان دیگر بهای خرید مرشد طریقت شان را افزون میساختند که عطار خود مغول را به فزون خواهی و طمع بیش تر برانگیخت تا مریدی فقیر پیش آمد وگفت: شیخ ما را کجا میبری این پشته کاه را بستان وشیخ را رها کن مغول به ریشخند در وی نگاه کرد وشیخ نیز به ریشخند در مغول نگاه کرد و گفت: بفروش که بیش از این نمی ارزم مغول به خشم در امد وسر از تن شیخ جدا کرد وبرفت ....وندانست آدمی پر بهاترین وبی بهاترین کاینات تواند بود وگویند آن مغول از مقام روحانی شیخ خبر دار شد واز عاقبت خویش بترسید وتوبه کرد وسالها مقیم در گاه شیخ بود ...
..
محیط زندگی ونشو ونمای عطار

پدرش ابراهیم مردی بیدار دل و اهل معرفت بود وبه دارو فروشی روزگار می گذارنید ومادرش چنانکه خود عطار می گوید زنی بود پارسا و خلوت نشین که درزهد وتقوای عاشقانه با رابعه همتایی داشته وبلکه گوی سبقت ربودبا تربیت وپروش فرزندی چون عطار که عطر سخنش در قرنها جاودان گردید .

عطار پس از تحصیلات معارف  دوران کودکی ونوجوانی پیشه پدر را پی گرفت وسرآمد داروسازان شهر   گشت ونیز چون با علم طب آشنایی داشت به مداوای بیماران پرداخت .

              به داروخانه پانصد شخص بودند
               که در روزنبضم می نمو دند
   
چگونه عطار از عطاری جسم به عطر فروشی عالم جان رسید:

از جمله حکایت کنند :روزی درویشی بر وی در آمد ودیناری طلب کرد وعطار درمی بیش نداد .....
درویش گفت اگر بخشش دیناری تورا گران آید چگونه جان به عزرائیل خواهی داد .عطار گفت : تو خود این کار چگونه خواهی کرد درویش گفت این چنین کفش پاره بر زیر سر نهاد والله بگفت بخفت وبرجای سرد گشت ودیگر  بیدار نگشت واین واقعه مرغ جان عطار رابیدار ساخت و دکان ببست وبه حلقه صو فیان پیوست ......
البته باید بستن دکان را نمادی از رهایی از سود وسودای عالم تعبیر کرد که دراثر جلوه ء جمال الهی وجذب دل به کالای عشق پیشش آمد ....
ومولانا این شوریدگی عطاررا چه خوش می سراید که :
     
              ای عاشقان ای عاشقان هر کس که بیند روی او 
               شوریده گردد عقل او آشفته گردد خوی او   

               معشوق را جویان شود "دکان او ویران شود "
            بر روی وسر پویان شود چون آب اندر  جوی او

اما آ نچه از خود عطار برمیاید در دیباچه تذکره الاولیا : " بی سببی از کودکی دوستی این طایفه در دلم موج می زد وهمه وقت مفرح دل من سخن ایشان بود .
ودیگر عطار از زندگی مرفه ای برخوردار بود ونیاز به حامی چون شاعران دیگر نداشت به همین سبب وبه سبب طبع بلند او کسی را جزء انبیا واولیا مدح نگفته است .
 
آثار عطار :

عطار از پر کارترین شاعران ونویسندگان شعرپارسی است چنانکه خود نیز بدین نکته در  منطق اطیر به آن اشاره نموده است۰
        با دلم گفتم که ای بسیار گوی                چند گویی تن زن واسرار جوی

بعضی از تذکره نویسان آثار عطار را به عدد سوره های قرآن میپندارند واین سخن مبالغه آمیز است وآنچه که مایه شهرت اوست همان منطق الطیر - تذکرّ ه الاولیا ودیوان اشعار اوست که دیگر اثار او چون مصیبت نامه الهی نامه واسرار نامه مختارنامه ( مجموعه غزلیات )را تحت الشعاع قرار داده است .

سبک سخن او وتاثیر او بر مولانا :

قصاید عطار خفتگان را شیپور بیدار باش وبیداران را کوکب هدایت است ودرون مایه اصلی سخن عطار وحدت وجود است که مانند خونی در پیکره شعرش جاری است ودر مثنوی هایش رنگ قصه وحکایت ورمز وکنایه به خود گرفته است که جنبه تعلیمی واخلاقی وعرفانی بسیار والا دارد عطار علاوه بر مسایل عرفانی به مسایل اجتماعی وانتقادی نیز توجه داشته است واین گونه مفاهیم را بیشتر از زبان دیوانگان بیان کرده است .
عطار در زمانه خویش مهمترین شاعری است که شعر را از انحصار خواص خارج کرد وبه طبقات فرو دست جامعه اجازهء حضور و سخن گفتن و اعتراض داد۰۰۰۰
قهرمان داستانهای اواز طبقات مختلف اند از پادشاه وامیر ومحتسب وشحنه وگدایان وپارسایان و حجامان وتونیان وصوفیان وسقایان روزگار گرفته تا شوریده سران وعقلای مجانین که گاه سخنان تند واعتراض آمیز رابرزبان آنان جاری ساخته است وگاه گاه سخن خویش در نوای مرغان وحیوانات وجمادات ..
وقلم چیره دست عطار از ساخت ترکیبات ولغات خاص عارفانه برمولاناو دیگران تاثیری  شگرف دارد در مجموع شعر عطار پیوندی است از زبان ساده قرن ششم با برخی کهنگی های زبان خراسانی که شور وسوز ودرد وعشق و عرفان چاشنی آن گشت و پی مایه عرفان مولانا در سالیان پسین خود گشت ۰۰۰
در تذکره ها آمده است که پدر مولانا در سفر از بلخ به قونیه در نیشابور با شیخ عطار دیدارکرد و مولانا جلال الدین در آنگاه ۸ ساله بود که منطق الطیر را به مولانا هدیه داد وپدر مولاناراگفت " زود باشد که این پسر آتش در خرمن سوختگان عالم زند "ومولانا بعدها در مثنوی به کرات سروده که :
    
               سوختم من سوخته خواهد کسی
               تا زمن آتش زند اندر خسی
               آتشم من گر تورا شک است وظن
              امتحان کن دست را در من بزن 
گردآوری : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ.
منبع: hobab20.blogfa.com