قصه اینجاست که شب بودو هوا ریخت بهم من چنان درد کشیدم که خدا ریخت بهم... صاف بود آب و هوایم که دو چشمت بارید که به یک پلک زدن آب و هوا ریخت بهم...
می شد اتفاق بیفتد. بایست اتفاق می افتاد. زودتر اتفاق افتاد.دیرتر. نزدیک تر. دورتر. برایت اتفاق نیفتاد. زنده ماندی به خاطر این که اولین نفر بودی.
تو را با غیر می بینم،صدایم در نمی آید دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید نشستم،باده خوردم،خون گریستم،کنجی افتادم تحمل می رود اما شب غم سر نمی آید
سیصد و نه چنان که سیصد و هشت خواهد از پیش ذهن ما بگذشت دست ما بر جبین آن چه نوشت؟
محمود دولت آبادی نویسنده پیشکسوت، به مناسبت عید نوروز 97 پیام ادبی کوتاهی را برای ملت ایران نوشت.
میدهم خود را نوید سال ِ بهتر، سالهاست گرچه هر سالم بهتر از پار میآید فرود ...
احسان خواجهامیری به مناسبت سالگرد درگذشت دکتر افشین یداللهی در صفحه اینستاگرام خود پستی را منتشر کرد.
از هر جای این خانه تکانی های جدید میگیرم میرسم به خانه تکانی های قدیم. خانه تکانی های قدیم رسم داشت رسوم داشت برای خودش جلال و جبروتی داشت!
اما نیستی تا اضطراب جهان را كنار تو در ترانه ای كوچك خلاصه كنم . سید علی صالحی/ نامه ها
و خدا من خدایی هستم که دراین نزدیکیست من خدای سیب و باغبان و باغم
قصه ی رنگ پریده سروده ی نیما یوشیج پدر شعر نوی فارسی و اثری جاودان در ادب پارسی ست