من زندگی می‌كنم، فقط برای این كه پیروزی و موفقیت انتزاع را شاهد باشم. بنابراین، با شادمانی به گور خواهم رفت. من زنده نیستم كه پیروزی و موفقیت هرزه‌نگاری را ببینم...
   
عصر انتزاع

فرانك استلا‌ در حدود پنجاه سال است كه از حامیان سبك انتزاع به شمار می‌رود. او دو نمایشگاه شخصی در Moma و در اوایل كار خود، بین سال‌های 1970 و 1987، برگزار كرد. همچنین به تازگی نمایشگاه‌هایی را برگزار كرده است. (دو نمایشگاه در Metropolitan Museum of Art، نگارخانه Paul Kasmin در نیویورك، Galerie Ficher Rohr در بازل، Galerie Haas & Fuchs در برلین و Galerie Terminus در مونیخ). با در نظر گرفتن این نمایشگاه‌ها و آثارش چنین به نظر می‌رسد كه مهارت‌های هنری استلا‌ همواره بی‌حدومرز بوده است. اوج شكوفایی آثار استلا‌ در اواخر دهه 60 با مجموعه سیاه خود بود. آنچه را با چشمان خود می‌بینید، همان چیزی است كه درك می‌كنید، شعار او در دوران سیاهش بود. زمزمه‌هایی در بین مردم وجود داشت كه گویی او دوباره به اكسپرسیونیسم انتزاعی رو آورده است. استلا‌ به جای بهره بردن از بالا‌ رفتن ارزش آثارش، به سمت آثار رنگی و بوم‌های مُشَكَّل رو آورد كه نوعی نوآوری واقعی در آن زمان بود. بعد از آن به سمت برجسته‌نمایی، كولا‌ژ و هنر چندرسانه‌ای رو آورد و سرانجام دوباره به نقطه اول بازگشت و به خلق آثار سه‌بُعدی پرداخت. با این كه جدیدترین آثار وی دو‌بُعدی هستند، اما استلا‌، نام نقاشی را روی‌شان می‌گذارد و بقیه آثار را معماری می‌داند. او معتقد است كه همه اینها فقط استنباط است و همگی مجسمه‌سازی به شمار می‌روند.
 
بدون توجه به عناوین این آثار، استلا‌، به طرق مختلف، طراحی، نقاشی، مجسمه‌سازی و معماری را در تركیب‌بندی‌های خود جا داده است. او پژوهشی را در دست اقدام دارد كه در آن تخصص دارد. این پژوهش در رابطه با اصول و ابزار انتزاع است: سیاه، سفید و همه تركیبات رنگی، اشكال هندسی، فضاهای داخلی و خارجی و موادی شامل بوم‌های مُشَكَّل و قابل انبساط، استیل، آلومینیوم، فیبر كربن و سایر اختراعات جدید. او همزمان با كمك گرفتن از تاریخچه هنر، معماری و موسیقی، طرح‌های منحصر به فردی را شكل می‌دهد كه نمی‌توان آنها را به راحتی دسته‌بندی كرد.
هرچند- طبق گفته خود- اثرتان فاقد اهداف سیاسی و اخلا‌قی است، ولی به عقیده یكی از دوستان‌تان اثر شما جدالی بر ضد مادی‌گرایی زندگی است.
این دیدگاه یك نفر در این مورد است. به دلیل سیر سریع زندگی، و كار در سر داشتن، چنان دیدگاهی برای من غیر ممكن است. همه چیز خیلی سریع اتفاق می‌افتد. من نمی‌توانم به نوعی عمل كنم كه نگران این مشكل هستم.

لطفاً در مورد فیبر كربن پاویون بر بام Met توضیح بدهید.
پاویون چین یك طرح ساختمانی است كه ما مدت زیادی روی آن مشغول به كار بودیم. فیبر كربن برای ساختن هر چیزی مورد استفاده قرار می‌گیرد، از بمب‌افكن‌های مخفی گرفته تا نیمی از اتومبیل‌های سرتاسر دنیا. همه ماشین‌های فرمول 1 و اغلب ماشین‌های مسابقه‌ای از فیبر كربن هستند. فیبر كربن ماده‌ای است كه دست كم به مدت پانزده سال، به لحاظ تجاری، مورد استفاده قرار نگرفته است. تا جایی كه به خاطر می‌آورم میله‌های ماهیگیری از فیبر كربن ساخته می‌شدند. در مورد طراحی این اثر، در كاتالوگ آن توضیح داده شده و نمایش سرپوشیده آن در موزه به سختی نشانگر پیشرفت آن است، به طوری كه می‌توانید گسترش آن را در طول این سال‌ها مشاهده كنید. این اثر با یك پروژه ساختمانی در سال 1990 آغاز شد و سرانجام در سال 2007 به صورت فعلی درآمد.

لطفاً در مورد اثر The Ship توضیح بدهید، خصوصاً این كه چه طور به دیوارها و سقف‌های Met بسته شده‌اند.
The Ship و پاویون چین دو نمونه از یك ایده هستند. The Ship اشكال هندسی ظریف‌تر و ساده‌تری دارد كه ساختن آن را آسان‌تر می‌كند، ولی ایده اصلی همان پاویون چین بوده. به دلیل پیچیدگی‌های طرح بیرونی آن و ارتباط طرح بیرونی با الگوسازی آن، تحقق بخشیدن این ایده، در مقیاس بزرگ، دشوار بود. با این حال، ما اشكال هندسی مورد نظر را، در مدل‌های كوچك، برای هر دو نمونه، در اختیار داشتیم و به سرعت نمونه‌های اولیه را ساختیم. با استفاده از اشكال هندسی این مدل‌ها توانستیم The Ship را در قالب‌های كف‌مانند (foam) دربیاوریم و در قالب‌های فایبرگلا‌س بپوشانیم، و بالا‌خره آنها را با فیبر كربن كاشی‌كاری كردیم تا به صورت نهایی درآمدند. نیمی از آن در نمایشگاه است و نیمی دیگر در دست ساخت است.

تیم نصب و كارگذاری این آثار چه طور دیوارها را بریدند؟
كار خیلی پیچیده‌ای نیست. قسمت زیادی از این كار را خود كاركنان Met انجام دادند و بقیه را هم باب ون وینكل انجام داد. مسأله این است كه مهندسان چه چیزی را متحمل می‌شوند و تا چه میزان سختگیر خواهند بود. آنها در این مورد تا حدی سختگیرانه عمل كردند و مقدار زیادی پول و زمان را هدر دادند. ولی چاره دیگری هم نبود؛ و بالا‌خره موفق شدند آن را به تأیید نهایی برسانند.
به گفته سرپرست گری تینترو- كه در كاتالوگ نوشته شده است، از منابع Met در نمایشگاه شما به كار گرفته شده.
به نظر بنده صحبت ایشان مؤدبانه و، در عین حال، همراه با بزرگ‌نمایی بوده. منابع Met فقط كمی دورتر از جایی كه برای نمایشگاه به كارگرفته شده بودند، قابل استفاده بود. با این حال، ایشان به نكته خوبی اشاره كردند.

به طوری كه شایع است، نام مجسمه متحرك- قایق بادی‌شكل- شما- adjoeman- از مقاله سال 1942 مارگارت مید، به معنی تزئینی یا خودنمایی، (در بالی)، گرفته شده. چه ایده‌ای پشت adjoeman وجود دارد؟

من برای افزودن حركت به مجسمه‌هایم و برای انتخاب نام آنها از بعضی اصطلا‌حات استفاده می‌كنم. به نظر من این راهی است كه حركت مجسمه با بیان آن كلمه تبعیت كند. خیلی چیزها در بالی، به صورت فیزیكی، در حال حركت است و رقص و موسیقی در آن متضمن حركات و اشارات.

یك حلقه بزرگ و زیبای استیل روی تخته‌هایی از چوب با اندازه‌های مختلف قرار دارد و این اثر روی گلوله بارگیر می‌چرخد و دارای دوتكه پارچه پُركیس شبیه بادبان است. آیا شما طراحی آن را ابداع كرده‌اید؟
من آن قطعه را داشتم و روی آن مشغول كار بودم، ولی همه قطعات كمی تغییر پیدا كردند. وقتی كار به پایان رسید، اساس آن به صورت مدور درآمد. من نمی‌توانستم وقتم را تلف كنم، به همین خاطر مبنا و پایه آن را طوری ساختم كه قابل چرخش باشد، به خاطر این كه فقط به صورت دورانی قابل حركت بود. گمان كنم پایه مدور آن قابل جدا شدن باشد.

شما با دبورا سولومون در مورد هزینه ساخت اثرتان صحبت كردید. آیا ساختن چیزی بزرگ با مكانیزم پیچیده‌ای مثل adjoeman هزینه زیادی دربردارد؟
در واقع، adjoeman، در مقایسه با اغلب كارهایی كه ما انجام می‌دهیم، هزینه كمی دربرداشت. در این كار قطعاتی از فیبر كربن و لوله سنگینی به كار رفته، ولی عمدتاً توسط ماشین‌آلا‌ت موجود به شكل منحنی درآمده و بعد در كنار همدیگر جوشكاری شده و قطعاتی كه از فیبر كربن هستند، به شكل فعلی قالب‌گیری شده. هرچند آن قطعه نسبتاً بزرگ است، ولی می‌توان گفت، هزینه آن شاید به اندازه ساخت یك مجسمه بزرگ، مثل mark di Suvero، یا چیزی شبیه آن باشد. من معمولا‌ً وقتی مشغول ساختن چیزی هستم، ذهن خود را درگیر این موارد نمی‌كنم. در نمایشگاه Kasmin بزرگ‌ترین قطعه موجود سه- چهار برابر adjoeman هزینه دربرداشته.

چرا؟ به خاطر روند ساخت آن؟

مسأله بسیار ساده است: همین طور كه در حال ساختن چیزی هستید، ایده‌ای در ذهن خود دارید و می‌توانید آن را به نوع‌های مختلفی تغییر دهید. این كار بسیار ارزا‌ن‌تر از آن است كه مدلی را در دست داشته باشید و فقط به آن مدل بپردازید. گسترش قطعات كوچك و پیچیده و بزرگ كردن آنها مقرون به صرفه نیست، خصوصاً از لحاظ مالی.

شما در سخنرانی‌های خود در Norton Lectures هاروارد (1983-1984) به بحث و گفت‌وگو پرداخته‌اید كه انتزاع سبك مصور اصلی در سی سال گذشته بوده، ولی نیاز به گسترش دانش و آگاهی از تاریخچه هنر وجود دارد. از افكار كاراواجیو گرفته تا استفاده‌های اخیر از فضای مصور و سنت Northern Romantic، كه كاندینسكی، موندریان و مالویچ از آن الهام گرفته‌اند. به نظر می‌رسد كه شما فضای كار (Working Space) را از دیوارنوشته‌های خیابانی برای عنوان سخنرانی‌های منتشر شده خود انتخاب كرده‌اید. چه طور ایده‌های شما تغییر پیدا كردند و چه طور ایده‌های اخیر خود را توصیف می‌كنید؟
آن توصیفی كه شما می‌فرمایید، اشكالا‌ت زیادی دارد. بعضی از آنها را من واقعاً عرض كرده‌ام، ولی بعضی دیگر را خیر. تصویر دیوارنوشته‌ها یك فتوشاپ قدیمی بود. گمان می‌كنم در ابتدا واژه فضا (Space) را پیدا كردم و سپس واژه كار (Working) را به آن اضافه نمودم. در واقع، من به طور معجزه‌آسایی این عنوان را پیدا نكردم. من فقط خودم این اعجاز را به وجود آوردم. جدای از اینها، احساس می‌كنم چیزهایی هستند كه احتمالا‌ً هیچ وقت دیگر آنها را به زبان نیاورم. گمان می‌كنم، بر اساس تصوراتی كه از نقاشی انتزاعی داشتم، شاید در مورد خودم و مسلماً در مورد دیگران هم كمی سختگیر بودم. با گسترش انتزاع، من خودم را محق می‌دانم. برای نمونه، می‌توانم به موفقیت ریچارد سررا اشاره كنم. برتری او در موزه هنرهای معاصر تأییدی بی‌چون‌وچرا بر انتزاع بود. هیچ چیزی قابل رقابت با آن نیست. چیزهای دیگری كه محبوبیت دارند و در بازار موجود هستند، در مقایسه با آن ناچیز جلوه می‌كنند. می‌دانید چه اثری مقتدرتر، مشهودتر و زنده‌تر از هنر انتزاعی است؟ باورم نمی‌شود چنین چیزهایی را بگویم. ولی اگر من نمایشگاهی در Met داشته باشم و ریچارد هم نمایشگاهی در MOMA، همه اصول و اساس كار در این دو نمایشگاه تقریباً یكسان خواهد بود. تنها جایی كه ما نمایشگاه نخواهیم داشت، كریستی و ساتبی است. واقعیت این است كه دوره آن دیگر پایان یافته. دست كم برای نسل ما. من زندگی می‌كنم، فقط برای این كه پیروزی و موفقیت انتزاع را شاهد باشم. بنابراین، با شادمانی به گور خواهم رفت. من زنده نیستم كه پیروزی و موفقیت هرزه‌نگاری را ببینم. متوجه منظورم هستید؟

آیا این به معنی آن است كه شما شكایت و گله‌مندی خود را، كه در سخنرانی فوریه سال 2001، در Frick، مطرح كرده بودید، دوباره مورد بحث قرار می‌دهید، همان سخنرانی كه بر ضد گلن لا‌وری كردید و سه نمایشگاه او را منحرفانه معرفی نمودید؟
چیزهایی كه من در مورد انحراف MoMA گفتم، هیچ ارتباطی با این موضوع ندارد. قصد من درك موقعیت تاریخی‌ای بود كه منجر به رشد موزه شده بود. احساس من این بود كه آنها قادر نیستند كارهایی را كه آلفرد بار و ویلیام رابین انجام دادند، درك كنند یا شاید هم نمی‌خواستند آن را درك كنند. در واقع، به نظر می‌رسید آنها قصد داشتند عمداً تلا‌ش و كوشش‌های خود را از دید عموم پنهان كنند. به نظر من این بسیار منحرفانه و بی‌ادبانه است. تصورِ داشتن یك اثر از پیكاسو و مالویچ، روی یك دیوار سبز مغزپسته‌ای، كه هنرمندان دیگری آن را نقاشی كرده‌اند، غیر قابل توصیف و غیر قابل تحمل است، و امیدوارم هیچ وقت دیگر چنین اتفاقی تكرار نشود. ولی این هیچ ارتباطی با روال عادی و مفهوم كلی موزه ندارد. موزه برنامه كاری خودش را دارد، و مشكل آنجاست كه موزه در حال رشد است و همه تحت تأثیر قدرت كاذب تفریحات و سرگرمی مغلوب آن خواهند شد. آنها عقیده دارند این مردم هستند كه می‌خواهند سرگرم باشند و تفریح داشته باشند.

شما كار خود را با رد پالت رنگ اكسپرسیونیست انتزاعی و قلم‌ضربه‌ای (brushstroke) متضمن حركات و اشارات آغاز كردید، ولی طبق گفته دبورا سولومون، در سال 2003، شما در فاز اكسپرسیونیست بودید. آیا با این نظر موافقید؟
گمان نمی‌كنم اگر فازهایی از اكسپرسیونیسم در آثار من باشد، در شخصیت‌پردازی و توصیف آنها اختلا‌لی به وجود بیاورد. این كه من مخالف اكسپرسیونیست انتزاعی بودم، كاملا‌ً اشتباه است. به نظر من، تا به امروز، تنها هنرمندان واقعاً خوب، بارنی نیومن، جكسون پولا‌ك، دیوید اسمیت و بقیه هنرمندان همدوره آنها مثل هانس هوفمان هستند. این بهترین اتفاقی است كه تاكنون برای هنر امریكایی و هنر در آخرین نیمه قرن بیستم روی داده و قابل تحسین است. گمان نمی‌كنم من و اغلب هنرمندان نسل من به غیر از اكسپرسیونیسم انتزاعی به جایی رسیده باشند و واكنش بر ضد اكسپرسیونیسم انتزاعی كاملا‌ً غیر معقول است. مشكل واقعی در صحت تاریخی آن وجود دارد. صحبت كردن در مورد نسل دوم اكسپرسیونیسم انتزاعی این نقد را خیلی واضح و روشن‌تر می‌كند. بسیاری از مردم اعتقاد داشتند كه اینها آثار خوبی نیستند و نمی‌توانند جانشین و وارث خوبی برای اكسپرسیونیسم انتزاعی باشند، و شاید گفته آنها درست باشد. با این حال، سایر جانشینان اكسپرسیونیسم انتزاعی فقط متفاوت از آنها بودند. در واقع، هیچ تداومی از آن سبك در بین این جانشینان دیده نمی‌شد. متأسفانه اتفاقات دیگری هم روی داد و روش‌های متفاوتی در نقاشی و تأكید پدیدار شدند، ولی آنها قدرت لا‌زم و تأثیر ماندگاری و آن درخشش شیوه اكسپرسیونیسم انتزاعی را نداشتند كه ما به آن می‌پرداختیم.

شما به اشكال مختلف نام‌های معماری، برجسته‌نمایی و نقاشی را روی آثار خود می‌گذارید. به نظر من شما گاهی واژه‌های نقاشی، مجسمه‌سازی و معماری را به جای یكدیگر به كار می‌برید!
مطمئن نیستم كه آنها را به جای یكدیگر به كار می‌برم یا خیر. ولی من هیچ مشكلی با آنها یا شخصیت‌پردازی و توصیف آثارم ندارم. به نظر من اغلب آنها آشكار و واضح هستند. فقط مشكلا‌تی برای توصیف برجسته‌نمایی تصویری و مجسمه‌های نقاشی شده وجود دارد. منظور من این است كه تا جایی كه می‌دانیم همیشه مجسمه‌ها نقاشی شده‌اند. نقوش برجسته كوتاه و بلند و تابلوهای نقاشی، بجز استفاده از پیكره‌های چوبی، همیشه وجود داشته‌اند. از نظر من مشكلی از این بابت وجود ندارد. ولی اگر كمی درك هنری داشته باشید، نیازی به داشتن تعریف‌های دقیق برای این عبارات نیست.

در اغلب آثار شما از نویسندگانی مثل هاینریش فُن كلا‌یست و هرمان ملویل الهام گرفته شده. چه طور موفق به ساختن آثار هنری، با الهام از ادبیات، شدید؟
مطمئن نیستم؛ ولی شاید من تحت تأثیر ادبیات قرار دارم. در هر حال، اگر تصور كنید انتزاع قابل گسترش است، یكی از موضوعات مورد بحث همین انتزاع است كه از طریق آن، به واسطه توانایی‌اش در داشتن تأثیری روایت‌گونه و داستان‌گونه، می‌تواند گسترش یابد. بنابراین، طبیعی است كه بگوییم: در یك نقاشی حس حركت وجود دارد و هرچیزی كه در نقاشی، مجسمه‌سازی یا برجسته‌نمایی اتفاق می‌افتد، بیانگر حسی است كه به صورت مثبت عمل می‌كند و در ارتباط با قطعات دیگری است كه قبل یا بعد ساخته می‌شوند. در نتیجه، بخشی از آن ایده را شامل می‌شود. اساساً تلا‌ش می‌شود، حسی القا شود كه بتواند امكان روایت‌گونه و داستان‌گونه بودن را برای انتزاع فراهم كند.

آیا آثار شما متأثر از مسافرت‌هاتان به بالی، ژاپن و جاهای دیگر بوده؟

بله. مسلماً شما نمی‌توانید از چیزهایی كه می‌بینید، تأثیر نپذیرید.

مدل Remembering Henry ساخته شما، فضای داخلی پلكانی و عمقی دارد، همراه با یك نیمكره قابل انبساط عریض در بالا‌ و دكلی با اشكال هندسی چندگانه بر آن. چه طور به كمك دوست‌تان، هنری گلدزاهلر، سرپرست Met، رابطه‌ای بین این طراحی ایجاد كردید؟
گمان می‌كنم تا حدی قابل فهم است. شما از یك فضای خاطره‌انگیز پایین می‌روید، می‌توانید آنجا بنشینید و به هنری یا هر چیز دیگری كه خواستید، فكر كنید و از همانجا به بالا‌ی دكل نگاه كنید.

مدل بسیار زیبایی است. آیا برنامه‌ای برای ساخت آن دارید؟

خیر.

بوم مُشَكَّل و كولا‌ژ برجسته‌نمایی شما از چه چیزی الهام گرفته؟
بدون شك نقاشی از كشیدن آثار روی دیوار آغاز شده و من كسی هستم كه، با كمی تأخیر، به این ایده پرداخته‌ام! من به طور جدی كار ساخت آثار برجسته‌نمایی را از سال 1970 آغاز كردم، درست وقتی كه در حال انجام كار روی قطعه Polish Village بودم. ولی آن برجسته‌نمایی بیشتر به شكل‌دهی بیرونی و همچنین درونی تصویر ارتباط داشت.
اثر Catal Huyuk آلومینیوم ریخته‌گری و تركیب فولا‌د ضد زنگ دورهسته‌ای مستطیل‌شكل است. آثار شما اغلب دارای یك هسته ثابت هندسی و سایر اشكال هندسی در بالا‌ی آن است.
Catal Huyuk یك مكان وابسته به باستان‌شناسی در جنوب مركز تركیه است. یك مكان بحث‌‌برانگیز و از اولین جا‌هایی است كه دارای كشاورزی بوده و جوامعی در آنجا مستقر بودند. (در حدود 7400 سال پیش از مسیح). به دلیل وجود نقاشی‌های دیواری و همچنین چند تكه مجسمه، كه بسیاری از آنها با دیوارها ادغام شده‌اند، آنچه به طور باورنكردنی جالب توجه و تماشایی است. به این ترتیب می‌توان گفت، مجسمه از دل دیوارهای نقاشی شده بیرون آمده. نكته دیگر این كه به خاطر موقعیت این مكان، كار در آن ناحیه با مشكلا‌ت و ناهمواری‌های زیادی روبه‌روست؛ چون فقط قسمتی از آن آثار باقی مانده.

K.34 و K.3 دارای نوعی چارچوب هستند و، به ترتیب، از سقف و دیوار بیرون می‌آیند، ولی روی تكیه‌گاهی نصب شده‌اند.
بله. من نتوانستم یكی از قطعات، قطعه معلق و آویزان را به موقع تمام كنم. قطعه دیگر، كه به دیوار متصل است، در اصل روی زمین بوده. ولی اگر فقط از یك طرف به دیوار متصل می‌شد، بهتر به نظر می‌رسید.
K.34 شكل هندسی خیلی پیچیده‌ای دارد. آیا به وسیله فوم حك و تراشیده شده؟
بله. دو قطعه بزرگ به وسیله فوم تراشیده شده‌اند و روكشی از فایبرگلا‌س دارند كه روی آنها نقاشی شده.

قطعات كوچك شما در Kasmin از قلا‌ب آویزان شده‌اند.

من دوست دارم یك قلا‌ب واقعی وجود داشته باشد كه آنها را روی آن قرار دهم. آنها قلا‌ب‌های یدك‌كشی هستند كه مردم از آنها در پشت اتومبیل یا كامیون‌های خود استفاده می‌كنند. به دلیل این كه آنها در كپسول یا در میان لوله‌های خمیده‌ قرار گرفته‌اند كه اغلب به صورت مدور هستند، می‌توانید قطعه‌ای بسازید كه آن را روی زمین بگذارید، وارونه كنید یا آن را به چند طریق آویزان نمایید. اغلب این قطعات جهت‌های چندگانه‌ای دارند.

رابطه شما با سیاه مثل قطعات فیبر كربن در Met و با رنگ‌بندی مثل قطعات بزرگ‌تان در Kasmin چه طور است؟
فیبر كربن خیلی گران‌ است، ولی در نوع خود زیباست. نقاشی روی آن هیچ فایده‌ای ندارد. من هیچ نگرانی در مورد رنگ‌ها ندارم. من همیشه نگران چیزهای بسیار زیاد دیگری هستم، ولی هیچ مشكلی با بخش رنگ‌آمیزی آثارم ندارم. كاری كه می‌كنم همانی است كه در حال انجامش هستم.

آیا تمایل دارید در مورد رابطه خود با ویلیام رابین صحبت كنید؟

رابطه ما درست مثل رابطه شما با نسل‌های اطراف‌تان است. مرگ بسیار دردناك است. كسانی كه برای‌تان اهمیت دارند، از كنار شما می‌روند، مثل بیل هنری و بابی رُزنبلوم. باید بپذیریم منظره نشاط‌بر‌انگیزی نیست. تا حدی احساس تنهایی می‌كنید، ولی چاره‌ای جز این نیست.

آیا توصیه‌ای برای نسل‌های آینده دارید؟

هیچ كس توصیه‌ای برای من نداشت. آنها هم هر كاری بتوانند انجام می‌دهند.
 
Jan Garden Castro *؛ نویسنده و همكار همیشگی مجله Sculpture است و در نیویورك زندگی می‌كند.
 
 
تهیه شده توسط: مجله تندیس
www.seemorgh.com/culture
اختصاصی سیمرغ