در كتابخانه هم شاید شاهنامه‌ای باشد، شاید. اگر باشد ،شاید روزی كه نمی‌دانم كی می‌آید، سری به شاهنامه بزنیم...

 به گزارش همشهری آن لاین، یك میدان، یك ایستگاه، یك خیابان، یك هتل، یك روز برای بزرگداشت - 25 اردیبهشت و... سهم فردوسی از شهر ماست.
یك بنیاد فردوسی هم هست كه تلاش می‌كند با ارتباط گرفتن با رسانه‌ها، برنامه‌هایش را كه اغلب در فرهنگ‌سراها اجرا می‌شود، به اطلاع شهروندان برساند.
كتاب‌های درسی‌مان هم هست. در ادبیات فارسی بخشی از شعری را داریم و یك زندگی‌نامه كوچك كه هرازگاهی تكرار می‌شود.
در كتابخانه هم شاید شاهنامه‌ای باشد، شاید. اگر باشد ،شاید روزی كه نمی‌دانم كی می‌آید، سری به شاهنامه بزنیم.
اگر نرم‌افزاری، بازی رایانه‌ای، چیزی رسید، بعد از همه بازی‌ها شاید نگاهی هم به آن كه نشان شاهنامه دارد بیندازیم.شاید...
همه چیز به اما و اگرها مربوط است؛به شاید و بایدها.
حق ما و فردوسی بیشتر از اینهاست، اما آیا از همین حداقل‌ها هم استفاده می‌كنیم تا كمی حق شاعر توس را ادا كنیم ؛ همان كه زبان مادری‌مان را حفظ كرد؟
***
 فردوسی نگارش شاهنامه را بعد از حدود 35 سال، در سال 400 هجری قمری به پایان برد. سپس فردوسی که فقیر شده بود و فرزندش را نیز از دست داده بود، تصمیم گرفت که کتابش را به سلطان محمود غزنوی تقدیم کند. ازاین رو تدوین جدیدی از شاهنامه را شروع کرد و در بخش‌هایی به مدح سلطان محمود پرداخت. تدوین جدید حدود 60 هزار بیت داشت. فردوسی آن را برای سلطان محمود فرستاد...
***
بنیاد فردوسی27 اسفند سال 1384 فعالیت خود را آغازكرد.
از جمله اقدامات این بنیاد به ثبت رساندن سال جاری به عنوان سال جهانی هزاره سرایش شاهنامه یا هزاره فردوسی در یونسكو و ثبت هنر نقالی در فهرست هنرهای در معرض خطر است و هم‌اكنون در تلاش است تا این هنر را به ثبت یونسكو برساند. یاسر موحد فرد، دبیر بنیاد فردوسی می‌گوید: « فرهنگ ایرانی ما همیشه برپایه جوانمردی و روحیه پهلوانی بوده و همواره فرهنگ پهلوانی در ایران ستایش شده است و این روحیه، روحیه حماسی است نه جنگ‌طلبی، این تفاوت اساسی فرهنگ ایرانی و فرهنگ غربی است كه در بسیاری از بازی‌های رایانه‌ای و فیلم‌ها و پویانمایی‌های غربی موج می‌زند.»
او ادامه می دهد:«اما در روزگار معاصر باید با زبان روز صحبت كنیم. خیلی از این داستان‌ها، بیش از هزار سال پیش روایت شده اند.بنابراین آثاری كه درباره شاهنامه تولید می‌شود باید
به روز باشد تا  نوجوانان با آن ارتباط برقرار كنند. ما حتی وقتی موسیقی تولید می‌كنیم، می‌توانیم به سمت موسیقی پاپ هم برویم. از همین رو سازمان‌ها و نهادهای دیگر باید به كمك بنیاد فردوسی بیایند.»
او به پازل و كتاب مصور كمیك‌استریپ اشاره می‌كند كه با موضوع داستان‌های شاهنامه با همكاری مؤسسه شهر نقره‌ای در حال تهیه است.
موحد فرد معتقد است كه این بنیاد با همكاری نهادها، می‌تواند در فضای فیلم‌های سینمایی كودك و نوجوان از داستان‌های شاهنامه و اساطیری استفاده كند تا نوجوانان بدانند كه ما خودمان بهتر و قوی‌تر از سوپرمن‌ها و بتمن‌ها را در شاهنامه‌ داریم: « ما بسیاری از این مفاهیم وآموزه‌ها را در فرهنگمان داریم و اتفاقاً فرهنگ اسلامی هم متكی بر قصه‌هاست و تأكید قرآن بر قصه‌هاست.»
***
به گفته خود فردوسی، سلطان محمود به شاهنامه نگاه هم نكرد.

شاهنامه مطابق ذوق درباریان و اطرافیان سلطان نبود و مورد پسند محمود هم قرار نگرفت؛او که قبلاً وعده داده بود به ازای هر بیت یک دینار طلا بدهد، به جای آن،  بیست هزار درهم نقره به فردوسی داد. شاعر نامدار به شدت از این موضوع ناراحت شد و تمام مبلغ را به یک حمامی بخشید.
چو بر باد دادند گنج مرا
نبُد حاصلی سی و پنج مرا
فردوسی دربار محمود را با خاطری رنجیده ترك كرد.
***
زخم‌ها دیر خوب می‌شوند. زخم‌های تاریخی نسل به نسل منتقل می‌شوند. مثلاً هیچ‌كس شاه غزنه را فراموش نمی‌كند!
نام فردوسی را كه می‌برم همه نوجوانانی كه با آنها صحبت كردم یاد یك اتفاق می‌افتند: «محمود غزنوی پولش را نداد!»
یكی، دو نفر هم به یاد شعر سعدی می‌افتند:« چه خوش گفت فردوسی پاكزاد-كه رحمت بر آن تربت پاك باد/میازار موری كه دانه كش است/كه جان دارد و جان شیرین خوش است.»
اما از میان آن همه گفت‌و‌گو یك خاطره هم بشنویم:
كلاس ما خیلی شلوغ است.كمترمعلمی می تواند آن را صد‌در‌صد ساكت نگه دارد. اما خانم صمدی معلم ادبیات این بار در كلاس شعر نخواند. شروع كرد به تعریف قصه. او جلو می‌رفت و همهمه كمتر می‌شد.بالاخره قصه به مراحل پایانی رسید. وقتی سهراب رازش را فاش كرد و رستم بر سر و صورت می‌كوبید،كلاس ما به اغما رفته بود.فقط یك‌بار صدای مهشاد آمد كه اشك توی چشمانش جمع شده بود و می‌گفت:«حقشه. بایدم بزنه تو سر خودش...»ساكت‌ترین روز كلاس بود. حتی وقتی شعر هم خوانده شد، همه ساكت بودند.
یك‌دفعه در باز شد و ناظم هیجان‌زده وارد شد و دوباره با كلی عذر‌خواهی از معلم ما بیرون رفت.ناظم كه عادت به این سكوت نداشت، ترسیده بود كه نكند در كلاس ما اتفاقی افتاده باشد.
***
 بر اساس روایتی، سا‌ل‌ها از این ماجرا گذشت و سلطان محمود به هند حمله برد و در آنجا قلعه‌ای را محاصره کرد. پیکی پیش افراد  محصوردر قلعه فرستاد و به وزیرش گفت که نمی‌دانم چه پاسخی از درون قلعه خواهد آمد، و وزیر این بیت از شاهنامه را برای او خواند: «اگر جز به کام من آید جواب  - من و گرز و میدان افراسیاب». سلطان ‌پرسید:
« این شعر از کیست که در آن روح مردانگی وجود دارد؟» در پاسخ گفته شد که متعلق به فردوسی است. محمود ناراحت شد و گفت: من او را از خودم آزردم، ولی در بازگشت به غزنه جبران خواهم کرد. هنگامی که سلطان محمود به غزنه بازگشت، دستور  ‌داد که معادل
۶۰ هزار دینار بار شتران دولتی کنند و به طابران - محل سكونت فردوسی - ببرند و از او عذرخواهی و دلجویی کنند. اما هنگامی که کاروان هدیه سلطان از یکی از دروازه‌های شهر داخل می شد، پیکر فردوسی را از دروازه دیگر شهر به بیرون می‌بردند. دختر فردوسی نیز از گرفتن هدیه محمود خودداری كرد.
جامی پنج سده بعد به این موضوع اشاره کرده است: «خوش است قدر شناسی که چون خمیده سپهر- سهام حادثه را عاقبت کند قوسی/ برفت شوکت محمود، در زمانه نماند-  جز این فسانه که نشناخت قدر فردوسی».
 
گردآوری:گروه فرهنگ وهنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: hamshahrionline.ir